رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
خطبه 19 نهج‌البلاغه؛

خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام

حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه از خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام گفته‌اند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهج‌البلاغه امیرالمومنین علی (ع) را می‌خوانیم.

فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَیَ] کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَمِ. فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَی وَ [فَسَقَ] قَسَطَ آخَرُونَ، کَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ [حَیْثُ] یَقُولُ «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»؛ بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا. أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.
قَالُوا: وَ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَی هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ کِتَاباً قِیلَ إِنَّ فِیهِ مَسَائِلَ کَانَ یُرِیدُ الْإِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ یَنْظُرُ فِیهِ. [فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ] قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوِ اطَّرَدَتْ [مَقَالَتُکَ] خُطْبَتُکَ مِنْ حَیْثُ أَفْضَیْتَ. فَقَالَ هَیْهَاتَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْکَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَی کَلَامٍ قَطُّ کَأَسَفِی عَلَی هَذَا الْکَلَامِ أَلَا یَکُونَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) بَلَغَ مِنْهُ حَیْثُ أَرَاد.

ترجمه:

بناگاه، دیدم که انبوه مردم روی به من نهاده‌اند، انبوه چون یالهای کفتاران. گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوانهای بازو و پهلویم را زیر پای فرو کوبند و ردای من از دو سو بر درید. چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند.  
اما، هنگامی که، زمام کار را به دست گرفتم جماعتی از ایشان عهد خود شکستند و گروهی از دین بیرون شدند و قومی همدست ستمکاران گردیدند.  
گویی، سخن خدای سبحان را نشنیده بودند که می‌گوید: «سرای آخرت از آن کسانی است که در زمین نه برتری می‌جویند و نه فساد می‌کنند و سرانجام نیکو از آن پرهیزگاران است». آری، به خدا سوگند که شنیده بودند و دریافته بودند، ولی دنیا در نظرشان آراسته جلوه می‌کرد و زر و زیورهای آن فریبشان داده بود.  
بدانید، سوگند به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، که اگر انبوه آن جماعت نمی‌بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمی‌کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگی ستمکشان خاموشی نگزینند، افسارش را بر گردنش می‌افکندم و رهایش می‌کردم و در پایان با آن همان می‌کردم که در آغاز کرده بودم. و می‌دیدید که دنیای شما در نزد من از عطسه ماده بزی هم کم ارج‌تر است.  
چون سخنش به اینجا رسید، مردی از مردم «سواد» عراق برخاست و نامه‌ای به او داد. علی(ع) در آن نامه نگریست. چون از خواندن فراغت یافت، ابن عباس گفت: یا امیر المؤمنین چه شود اگر گفتار خود را از آنجا که رسیده بودی پی می‌گرفتی. فرمود: هیهات ابن عباس، اشتر خشمگین را آن پاره گوشت از دهان جوشیدن گرفت و سپس، به جای خود بازگشت. ابن عباس گوید، که هرگز بر سخنی دریغی چنین نخورده بودم که بر این سخن، که امیر المؤمنین نتوانست در سخن خود به آنجا رسد که آهنگ آن کرده بود.

شرح:

امام (علیه السلام) در این بخش از خطبه اشاره به دوران خلافت خویش – مخصوصاً هنگام بیعت – می‌کند که چگونه مردم با ازدحام عجیب و بی‌نظیری برای بیعت کردن به سوی آن حضرت روی می‌آوردند، بیعتی پر شور که در تاریخ اسلام نظیر و شبیه نداشت، ولی بعداً که در برابر حق و عدالت قرار گرفتند، گروه زیادی نتوانستند آن را تحمّل کنند و راه مخالفت را پیش گرفته و آتش جنگهای «جمل، صفیّن و نهروان» را روشن ساختند، شکاف در صفوف مسلمین ایجاد کردند و از به ثمر رسیدن تلاشها و کوششهای امام (علیه السلام) در پیشبرد و تکامل جامعه اسلامی مانع شدند.
نخست در ترسیم چگونگی هجوم مردم برای بیعت می‌فرماید: «چیزی مرا نگران نساخت جز این که دیدم ناگهان مردم همچون یال‌های پرپشت و انبوه کفتار به سوی من روی آوردند و از هر سو گروه گروه به طرف من آمدند» (فَما راعَنی(۱) اِلاّ وَالنّاسُ کَعُرْفِ (۲) الضَّبُعِ (۳) اِلَیَّ یَنثالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِ جانِب). (۴) 
تعبیر به «عُرْفِ الضَبُعْ» (یال کفتار) اشاره به ازدحام فوق العاده مردم و پشت سر هم قرار گرفتن برای بیعت است، زیرا یال کفتار ضرب المثلی برای این گونه موارد است.  
امّا اظهار نگرانی حضرت از هجوم ناگهانی مردم برای بیعت، ممکن است به خاطر این باشد که چنین بیعت پرشوری، مسئولیّت تازه‌ای بر دوش حضرت گذاشت، به ویژه آن که پیش بینی پیمان شکنی دنیاپرستان را می‌نمود. در خطبه ۹۲، همین معنا به وضوح دیده می‌شود که امام (علیه السلام) به هنگام بیعت مردم بعد از قتل عثمان این نکته را یادآوری فرمود.
اضافه بر این نکته، از این نیز نگران بود که ممکن است تاریکدلان حسود رابطه‌ای میان قتل عثمان و بیعت مردم با او عنوان کنند.
سپس امام (علیه السلام) در ادامه این سخن و ترسیم ازدحام عمومی مردم سه جمله دیگر اضافه می‌کند و می‌فرماید: «هجوم به قدری زیاد بود که (نزدیک بود دو یادگار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ) حسن و حسین پایمال شوند و ردایم از دو طرف پاره شد و اینها همه در حالی بود که مردم همانند گوسفندانی (گرگ زده که دور چوپان جمع می‌شوند) در اطراف من گرد آمدند» (حَتّی لَقَدْ وُطِیءَالْحَسَنانِ، وَشُقَ عِطْفایَ، مُجْتَمِعینَ حَوْلی کَرَبیضَةِ الْغَنَمِ).
تعبیر به «اَلْحَسنان» به عقیده بسیاری از «مفسّران نهج البلاغه» اشاره به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) است. درست است که آن دو بزرگوار در آن موقع بیش از سی سال داشتند و جوانانی قوی و زورمند بودند ولی هجوم شدید مردم، آنها را در مورد حفاظت از پدر، در تنگنا قرارداد.
ولی بعضی از مفسّران دو احتمال دیگر نیز ذکر کردند: نخست این که منظور از «الحسنان» دو انگشت بزرگ پاست – آن گونه که از سیّد مرتضی (رضوان الله علیه) نقل شده – که او از ارباب لغت (ابوعمر) نقل کرده، از اشعار عرب نیز شاهدی برای آن آورده است، ولی با توجّه به این که پایمال شدن انگشت پا، مسأله ساده‌ای است که در کمترین هجوم نیز واقع می‌شود و نمی‌تواند بیان گویایی برای آن هجوم عظیم باشد، این معنا بعید به نظر می‌رسد.
از آن بعیدتر تفسیر سوّمی است که بعضی برای آن ذکر کرده و به معنای دو استخوان دست دانسته‌اند، زیرا استخوانهای دست – چه بازو باشد و چه ساعد معمولا پایمال نمی‌شود، تنها در صورتی پایمال می‌شود که انسان به زمین بیفتد و زیر دست و پا قرار گیرد.
تشبیه به «رَبیضَةِ الْغَنَم» گوسفندانی که در آغل جمع شده‌اند» به نادانی مردم نیست آن گونه که بعضی از شارحان پنداشته‌اند، بلکه اشاره به همان نکته‌ای است که در بالا آوردیم که گوسفندان به هنگام هجوم گرگ، اطراف چوپان را می‌گیرند همانند زمانی که در آغل جمع می‌شوند. مسلمانانی که به خاطر گرگان عصر خلیفه سوّم، هر کدام به سویی پراکنده شده بودند و رشته وحدت در میان آنان کاملا گسسته بود، وجود امام (علیه السلام) را حلقه اتّصالی در میان خود قرار داده، همگی با شور و اشتیاق فراوان، گرد او جمع شدند و احساس آرامش می‌کردند.
ولی متأسفانه این شور و اشتیاق ادامه نیافت و هنگامی که مردم در بوته آزمایش و امتحان قرار گرفتند، گروهی نتوانستند به خوبی از عهده این امتحان برآیند، لذا امام (علیه السلام) در ادامه این سخن می‌فرماید: ولی هنگامی که قیام به امر خلافت کردم جمعی پیمان خود را شکستند و گروهی (به بهانه‌های واهی سر از اطاعتم پیچیدند و) از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگری راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند و از اطاعت حقّ برتافتند» (فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَمْرِ نَکَثَتْ طائِفَة، وَ مَرَقَتْ(۵) اُخْری، وَ قَسَطَ (۶) آخَرُونَ).
این سه گروه – همان گونه که غالب شارحان نهج البلاغه یا همه آنان گفته‌اند – به ترتیب: اشاره به آتش افروزان «جنگ جمل، نهروان و صفّین» است.
آتش افروزان جنگ جمل (طلحه و زبیر که از وجود عایشه برای تحریک مردم بهره گرفتند) به عنوان «ناکثین» یعنی پیام شکنان، ذکر شده‌اند، چرا که اینها با علی (علیه السلام) بیعت کردند امّا چون انتظارشان یعنی سهیم شدن در امر خلافت و امارت حاصل نشد به شهر بصره آمدند و آتش اختلاف را بر افروختند.
«مارقین»، اشاره به آتش افروزان جنگ «نهروان» است، آنها همان گروه «خوارج» بودند که بعد از داستان «حکمین» در «صفّین» بر ضدّ امام (علیه السلام) برخاستند و پرچم مخالفت را برافراشتند. این واژه از ماده «مُرُوق» به معنای پرش تیر از کمان است گویی آنها قبلا در دایره حق بودند ولی به خاطر تعصّبهای خشک و نادانی و خودخواهی، از مفاهیم اسلام و تعلیمات آن به دور افتادند.
«قاسطین» اشاره به «اهل شام و لشکر معاویه» است؛ زیرا «قسط» هم به معنای عدالت و هم به معنای ظلم و طغیان و فسق آمده است.
قابل توجّه این که: این تعبیرات درباره این سه گروه – طبق مدارک معروف اسلامی – از قبل، در حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) با صراحت پیش بینی شده، «حاکم نیشابوری» در «مستدرک علی الصّحیحین» از «ابو ایوب انصاری» نقل می‌کند که گفت: «اَمَرَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) عَلِیَ بْنَ اَبی طالِب بِقِتالِ النّاکِثینَ وَ الْقاسِطینَ وَ الْمارِقینَ؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) دستور داد که با سه گروه «ناکثین» و «قاسطین» و مارقین» پیکار کند». (۷) 
همین معنا در «تلخیص المستدرک ذهبی» نیز آمده است. (۸) 
در کتاب «اُسْدُ الْغابَة» نیز دو روایت به همین مضمون در شرح حال علی (علیه السلام) آمده است. (۹) 
در «تاریخ بغداد» این معنا به صورت مشروح‌تری دیده می‌شود که «ابو ایّوب» می‌گوید: «رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به ما امر فرمود که با سه گروه، در خدمت علی (علیه السلام) پیکار کنیم: «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین». امّا «ناکثین»: با آنها پیکار کردیم، آنها – اهل جمل – «طلحه» و «زبیر» بودند و امّا «قاسطین»: همین است که ما از سوی آنها باز می‌گردیم یعنی «معاویه» و «عمروبن عاص» (این سخن را هنگام بازگشت از صفّین گفت) و امّا «مارقین»: آنها «اهل نهروان» هستند، به خدا سوگند نمی‌دانم آنان در کجایند ولی به هر حال با آنها باید پیکار کنیم. (۱۰) 
این پاسخی است دندان شکن به ناآگاهانی که گاه به جنگهای دوران خلافت علی (علیه السلام) خرده می‌گیرند، آری آنها که با شور و شوق در هنگام بیعت با علی (علیه السلام) مانند پروانگان دور شمع، جمع شده بودند، همگی تحمّل عدالت او را نداشتند؛ آن هم عدالتی که بعد از یک دوران طولانی بی‌عدالتی و غارت بیت المال و خو گرفتن گروهی با آن، انجام می‌شد که طبعاً قبول آن برای بسیاری مشکل بود؛ به همین دلیل تنها، گروهی وفادار و مؤمن خالص بر سر پیمان خود باقی ماندند، ولی گروه‌های دیگر به خاطر دنیاپرستی پیمان خود را با خدا و خلیفه بر حقّش شکستند.
این همان چیزی است که امام (علیه السلام) در ادامه خطبه به آن اشاره کرده و دلیل این مخالفتها را در چند جمله کوتاه به روشنی بیان می‌کند؛ می‌گوید: «گویی آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که می‌فرماید: سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که نه خواهان برتری جویی و استکبار در روی زمین باشند و نه طالب فساد؛ و عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است» (کَاَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا کَلامَ اللهِ سُبْحانَهُ یَقُولُ: تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِی الاَرْضِ وَ لا فَساداً، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَقینَ). (۱۱) 
سپس می‌افزاید: «آری به خدا سوگند! آن را شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولی زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده، زینتش آنها را فریفته بود» (بَلی! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها(۱۲)، وَلکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُنْیا فی اَعْیُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ (۱۳) زِبْرِجُها (۱۴) ). (۱۵) 
نخست آنها را به ناآگاهانی تشبیه می‌کند که مخالفتشان به خاطر جهلشان است ولی بعد از این مرحله، فراتر می‌رود و با صراحت می‌گوید: آنها نسبت به این حقایق، ناآگاه و بی‌خبر نبودند، بلکه دنیاطلبی و هواپرستی شدید – که مخصوصاً بعد از فتوحات بزرگ اسلامی و سرازیر شدن سیل غنائم گرانبها و عادت به زندگی مرفّه، به ویژه در عصر عثمان پدید آمده بود – سبب شد که دنیا را بر دین ترجیح دهند و حقیقت را به افسانه بفروشند و سرای آخرت را به ثمن بخس متاع دنیا از دست دهند.
این سخن کوتاه در حقیقت، عصاره تمام تحلیلهایی است که می‌توان درباره بروز جنگهای سه گانه عصر علی (علیه السلام) بیان کرد و هر چه غیر از این گفته شود شاخ و برگهاست.
این در واقع درس عبرتی است برای همه مسلمین، در تمام طول تاریخ که هر زمان به دنیاپرستی روی آورند و زرق و برق و زینت دنیا فکر آنان را به خود مشغول دارد اختلافات در میان آنها به اوج خود می‌رسد و راه‌های وصول به وحدت، به روی آنان بسته می‌شود مگر آن که زهد و وارستگی پیشه کنند و به خود سازی بپردازند. امروز نیز به خوبی می‌بینیم که سرچشمه تمام اختلافات میان مسلمین همان اصل است که علی (علیه السلام) در جمله‌های کوتاه فوق با استناد به آیه‌ای از قرآن مجید به آن اشاره فرموده است و به تعبیر روشن همان اراده «علوّ در ارض و فساد» و «تمایل به زینتهای دنیا و فریفته شدن در برابر زرق و برق» آن است

انتهای خبر/

1404-02-21 07:00 شماره خبر : 13362

درباره نویسنده

اخبار مرتبط:
نظرات:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

آخرین اخبار
تمامی حقوق مادی و معنوی، برای پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» محفوظ می باشد.