رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
خطبه 76 نهج‌البلاغه؛

حقوق متقابل رهبر و مردم

حضرت علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه از حقوق متقابل رهبر و مردم گفته‌اند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را می‌خوانیم.

طریق السَداد:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ؛ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا. وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ.

ترجمه:

ای مردم، مرا بر شما حقی است و شما را بر من حقی است. حقی که شما به گردن من دارید، اندرز دادن و نیکخواهی شماست و غنایم را بتمامی، میان شما تقسیم کردن و تعلیم دادن شماست تا جاهل نمانید و تأدیب شماست تا بیاموزید.  
حقی که من به گردن شما دارم، باید که در بیعت وفادار باشید و در رویاروی و پشت سر نیکخواه من باشید و چون فرا می‌خوانمتان به من پاسخ دهید و چون فرمان می‌دهم فرمان برید.

شرح:

در آخرین بخش این خطبه، امام (علیه السلام) به سراغ یکی از مهمترین مسائل مربوط به حکومت می‌رود و حقّ امام و رهبر را بر امّت و حقّ امّت را بر امام و رهبر، در جمله‌هایی کوتاه و بسیار پرمعنا بیان می‌دارد و در هر قسمت به چهار حق اشاره می‌کند.
نخست از حقوق امّت بر امام سخن می‌گوید، چرا که مقدم داشتن این قسمت، علاوه بر این که سبب تأثیر در نفوس شنوندگان می‌شود، جنبه مردمی حکومت اسلامی را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که این حکومت، با حکومت خود کامگان و طاغوت‌ها و زمامداران خودسر – که خود را مالک الرّقاب مردم می‌دانستند و عملا با آنها معامله مالک نسبت به بردگان داشتند و تعبیر ارباب و رعیت در نظام آنها، از تعبیرهای رایج و متداول بود - فرق بسیار دارد.
حضرت می‌فرماید: «ای مردم! مرا بر شما حقی است و شما را بر من حقی؛ «أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً، وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌ».
گرچه حق در اینجا به صورت مفرد ذکر شده، ولی به معنای جنس حقّ است که مفهوم عامی دارد و ذکر آن به صورت نکره، اشاره به عظمت این حقوق است؛ زیرا گاه نکره آوردن برای تعظیم است.
حضرت سپس به سراغ نخستین حقّ امت بر امام می‌رود و می‌فرماید: «امّا حق شما بر من (نخست) این است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم؛ «فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ: فَالنَصْیحَةُ لَکُمْ».
نصیحت، در اصل به معنای «خلوص» است و به همین دلیل عسل خالص را «ناصح» می‌گویند. گاه به معنای «دوختن» نیز آمده است و به همین جهت خیاط را «ناصح» گفته‌اند، سپس به هرگونه خیرخواهی خالصانه و خالی از غَلّ و غش، اطلاق شده است.
این واژه در مورد خدا و پیامبر و قرآن و افراد مردم و در مورد امام و امّت به کار می‌رود و در هر مورد، به مقتضای حال، اشاره به مصداقی از آن مفهوم وسیع و جامع است.
در بعضی از منابع لغت می‌خوانیم که نصیحت، جامع معانی پراکنده‌ای است. مثلا نصیحت برای خدا، به معنای «اعتقاد به وحدانیت او و اخلاص نیّت در عبادتش و یاری کردن حق» است و نصیحت نسبت به قرآن، به معنای «تصدیق و عمل به آن و دفاع در برابر تأویل جاهلان و تحریف غالیان» است و نصیحت برای پیامبر خدا، همان تصدیق به نبوّت و رسالت و اطاعت اوامر او است. (و نیز در هر مورد، به تناسب آن مورد، مفهوم خاصی را تداعی می‌کند). (۱) 
به همین دلیل، به نظر می‌رسد که منظور از نصیحت و خیرخواهی خالصانه امّت، در خطبه بالا، همان برنامه ریزی کامل و همه جانبه برای پیشرفت و تعالی مردم در تمام جنبه‌های معنوی و مادی است؛ چرا که نخستین گام در طریق خیرخواهی امّت، چیزی جز برنامه ریزی صحیح نیست، و به این ترتیب امام و والی و زمامدار و رهبر در درجه نخست، باید برنامه صحیح و جامعی را که تضمین و تأمین کننده منافع معنوی و مادّی توده‌های مردم و سبب رسیدن به کمال مطلوب است با حدّاقل ضایعات، تنظیم کند و این معنا در دنیای امروز از اهمّیت فوق العاده‌ای برخوردار است و صاحبان فکر و اندیشه معتقدند که اشکالاتی که در نظام‌های اجتماعی پیدا می‌شود، نخست به خاطر عدم برنامه ریزی صحیح است.
حضرت، سپس به سراغ دومین حق امت – که مربوط به مسائل اقتصادی است – می‌رود و می‌فرماید: «و این که بیت المال شما را، در راه شما به طور کامل به کار گیرم؛ «وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ، عَلَیْکُمْ».
مسأله عدالت اجتماعی در زمینه مسائل اقتصادی همیشه مهم‌ترین مشکل جوامع انسانی بوده است و غالب جنگ‌ها و نزاع‌های خونین و بسیاری از مفاسد اجتماعی، به خاطر زیر پا گذاشتن این اصل ظهور و بروز می‌کند.
این مسأله، موضوع بیشترین پرونده‌های دادگستری‌ها را تشکیل می‌دهد و به همین دلیل برای ایجاد صلح و صفا و نظم و آرامش و مبارزه با مفاسد اخلاقی و انواع انحرافات، باید نخست به سراغ احیای عدالت اجتماعی رفت و اگر می‌بینیم بعد از موضوع برنامه ریزی کلی جامعه، امام (علیه السلام) انگشت روی این موضوع می‌گذارد، به خاطر جهاتی است که در بالا ذکر شد.
با توجه به این که «فیء» به گفته ارباب لغت، در اصل به معنای «بازگشت و رجوع به حالت نیکو» است، به سایه هنگامی که از طرف غرب به شرق برمی گردد، «فیء» گفته می‌شود. این واژه در آیات قرآن و احادیث معمولا بر اموالی اطلاق می‌شود که از کفّار به مسلمانان می‌رسد، گاه به خصوص اموالی که بدون جنگ، از آنها به دست می‌آید و گاه به همه این اموال و گاه حتّی به انفال (ثروت‌های طبیعی که متعلّق به حکومت اسلامی است و مالک مشخصی ندارد) نیز اطلاق می‌گردد.
فیء در جمله بالا، در کلام امام (علیه السلام) اشاره به تمام اموال بیت المال است و تعبیر به «تَوْفیرُ فَیْئِکُمْ» با توجه به این که «توفیر» از مادّه «وفر» به معنای «مال بسیار» و «توفیر» به معنای «ادای آن» است اشاره به این است که وظیفه حاکم، این است که اموال عمومی را، به طور کامل در اختیار نیازمندان و تمام صاحبان حق قرار دهد و به طور کلی به امور اقتصادی و معیشت مردم سامان بخشد.
سومین وظیفه حاکم، پرداختن به مسائل مربوط به آموزش و کارهای فرهنگی است.
امام (علیه السلام) در این زمینه می‌فرماید: حق دیگر شما بر من، این است که شما را تعلیم کنم تا از جهل و نادانی رهایی یابید؛ «وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلا تَجْهَلُوا»؛ آری والی باید با آموزش‌های صحیح و سالم به مبارزه با جهل برخیزد و سطح افکار مردم را بالا ببرد و فرهنگ جامعه را تقویت کند و عامل مهم بدبختی‌ها را – که جهل و نادانی است – ریشه کن سازد. حضرت می‌فرماید: چهارمین حق شما بر من، این است که «شما را تربیت کنم و پرورش دهم تا فراگیرید و آگاه شوید؛ «وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْما تَعْلَمُوا».
در واقع امام (علیه السلام) در جمله‌های کوتاه و پرمعنای بالا، به چهار بُعد مهم حکومت اسلامی و حقوق ملت‌ها بر حاکمان اشاره فرموده است:
اوّل – برنامه ریزی صحیح؛
دوم – تنظیم عادلانه مسائل اقتصادی؛
سوم - توجه کامل به امر آموزش؛
چهارم – توجه به امر پرورش و تهذیب اخلاق و مبارزه با مفاسد اخلاقی.
قابل توجه این که در مورد حق سوم می‌فرماید: «باید شما را تعلیم دهم تا از جهل رهایی یابید» و در مورد حق چهارم می‌فرماید: «شما را تربیت کنم تا فراگیرید و آگاه شوید».
در حالی که نتیجه تعلیم، گرچه آگاهی است، ولی نتیجه تأدیب، پرورش صفات اخلاقی است و نه مسأله آگاهی، ولی منظور امام (علیه السلام) این است که از آثار فضایل و زیان‌های رذایل آگاهی پیدا کنید تا فضایل را در وجود خود پیاده کرده و با رذایل مبارزه کنید.
در واقع حق سوم، اشاره به عقل نظری دارد و حقّ چهارم اشاره به عقل عملی است.
سپس امام (علیه السلام) به بیان حقّ خود – یا به تعبیری دیگر حقّ زمامدار بر امّت اسلامی پرداخته و آن نیز در چهار بخش خلاصه می‌کند.
نخست می‌فرماید: امّا حقّ من بر شما این است که در بیعت خویش وفادار باشید؛ «وَ أَمَّا حَقِی عَلَیْکُمْ: فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ».
بیعت، در واقع همان پیمانی است که میان امّت و امام برقرار می‌شود، پیمانی محکم و لازم الاجراء و بر اساس این پیمان امام (علیه السلام) و حاکم باید در همه جا مصلحت اُمّت را در نظر بگیرد و امنیّت و نظم را برقرار سازد و با دشمنان به مبارزه برخیزد و اسباب پیشرفت و تکامل جامعه را فراهم کند و امّت نیز باید پشت سر امامش بایستد و مانند بازویی نیرومند برای او عمل کند و کاری که برخلاف این عهد و پیمان است، هرگز انجام ندهد.
حضرت در مورد حقّ دوم می‌فرماید، «در آشکار و نهان خیرخواهی را (در حقّ من) به جا آورید». «وَ النَصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ».
مانند متعلّمان چاپلوس یا منافقان چند چهره نباشید که در حضور من سخن از دوستی و مَحَبّت و اخلاص بزنید و اعلام خیرخواهی کنید، امّا در پشت سر یا بی‌تفاوت باشید و یا طریق خیانت و فساد را در پیش گیرید. اگر من همه جا حاضر نیستم خدای من همه جا حاضر و ناظر است و این جهان همه جایش، محضر خدا است و برای انسان‌های باایمان حضور و غیاب من تفاوتی نمی‌کند.
حضرت بعد به سراغ سومین حق می‌رود و می‌فرماید: «هر وقت شما را بخوانم اجابت کنید»؛ «وَ الاِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ».
مانند افراد سست و ناتوان و بیمار گونه که در اجابت دعوتها تعلّل می‌ورزند نباشید. همیشه باید گوش به فرمان امامتان باشید که گاه ساعتها و لحظه‌ها سرنوشت ساز است و اندکی تعلّل و سستی و تأخیر، ممکن است زیانهای غیر قابل جبرانی به بار آورد. این انضباط و گوش به فرمان بودن، باید بر همه امّت حاکم باشد.
و در مورد چهارمین و آخرین حق می‌فرماید: «هر زمان به شما فرمان دهم، اطاعت کنید» «وَ الطَاعَةُ حِیْنَ آمُرُکُمْ».
ممکن است که گروهی فراخوانی امام (علیه السلام) را پذیرا شوند و به دعوت او لبیک گویند، امّا هنگامی که به حضور او آمدند و فرمان سخت و سنگینی که حافظ منافع امّت است صادر شد، اطاعت نکنند. بنابراین هم اجابتِ دعوت لازم است و هم اطاعت فرمان.
بدیهی است که این حقوق چهارگانه امام بر امّت، اموری است که منافع آن مستقیماً به خود آنان باز می‌گردد.
آنها منّتی در انجام دادن این امور بر امام ندارند، بلکه امام بر آنها منّت دارد که با استفاده از این حقوق امنیت و آبادی و آزادی و افتخارات آنها را تضمین می‌کند.
بعضی از شارحان نهج البلاغه در اینجا افزوده‌اند که این حقوق چهارگانه متقابل، (در هر طرف چهار حق)، مخصوص امام عادل و منصوب از ناحیه خدا است و نه همه زمامداران، اعم از خوب و بد، به همین دلیل امام فرموده است: «اِنَّ لِیْ عَلَیْکُمْ حَقّاً؛ (۱) مرا بر شما حقّی است». ولی به نظر می‌رسد که آنچه در این بیان مبارک امام آمده، برنامه‌ای است که برای هر قوم و ملّتی تنظیم شده است. هر پیشوایی، خواه از ناحیه خدا باشد و یا به مصداق، «لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ أَمْیر بَرٍ أوْفاجِر». (۲) 
هر امیری در هر جامعه‌ای بر سر کار آید، اگر بخواهد کار او پیشرفت کند باید این حقوق چهارگانه را محترم بشمارد و نیز هر ملّتی اگر بخواهد از وجود امیر خود بهره گیرد، باید اصول چهارگانه را به کار بندد. در واقع آنچه در این خطبه آمده ارشاد و راهنمایی به حکم عقل و منطق است.

انتهای خبر/

1404-05-05 07:00 شماره خبر : 14767

درباره نویسنده

اخبار مرتبط:
نظرات:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

تمامی حقوق مادی و معنوی، برای پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» محفوظ می باشد.