رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
خطبه 54 نهج‌البلاغه؛

نفرین یاران بی‌وفا

حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه از شکایت از نفرین یاران بی‌وفا گفته‌اند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین علی (ع) را می‌خوانیم.

اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی، فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی. اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ کَمَا یُمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ. أَمَا وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِی بِکُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِی فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ «هُنَالِکَ لَوْ دَعَوْتَ أَتَاکَ مِنْهُمْ، فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِیَةِ الْحَمِیمِ». ثُمَ نَزَلَ (علیه السلام) مِنَ الْمِنْبَرِ.
قال السید الشریف أقول الأرمیة جمع رمیّ و هو السحاب و الحمیم هاهنا وقت الصیف و إنما خص الشاعر سحاب الصیف بالذکر لأنه أشد جفولا و أسرع خفوفا لأنه لا ماء فیه و إنما یکون السحاب ثقیل السیر لامتلائه بالماء و ذلک لا یکون فی الأکثر إلا زمان الشتاء و إنما أراد الشاعر وصفهم بالسرعة إذا دعوا و الإغاثة إذا استغیثوا و الدلیل علی ذلک قوله: «هنالک لو دعوت أتاک منهم».

ترجمه:

بار خدایا، من از اینان ملول گشته‌ام و اینان از من ملول گشته‌اند. من از ایشان دلتنگ و خسته شده‌ام و ایشان از من دلتنگ و خسته شده‌اند. بهتر از ایشان را به من ارزانی دار و بدتر از مرا بر ایشان برگمار. بار خدایا، دلهایشان آب کن، آنسان که نمک در آب. به خدا سوگند، دوست دارم به جای انبوه شما، تنها هزار سوار از بنی فراس بن غنم در فرمان داشتم:
هنالک لو دعوت اتاک منهم فوارس مثل ارمیة الحمیم 
«اگر آنان را فراخوانی، به یکباره، سوارانی چون ابرهای تابستانی می‌تازند و به سوی تو می‌آیند». و از منبر فرود آمد.
من (سید رضی) می‌گویم «ارمیه» جمع رمی است، یعنی ابرها. و «حمیم» به معنی فصل تابستان است. شاعر، «ابر تابستانی» گفته، زیرا ابر تابستان چون آب ندارد تند سیر است ولی ابری که در آن آب باشد کند سیر. چنین ابرهایی ویژه فصل زمستان باشد. شاعر، سواران را به هنگام فریاد خواهی در تاخت، به ابرهای تابستانی تشبیه کرده که گوید: هنالک لو دعوت اتاک منهم…

شرح:

در سومین و آخرین فراز این خطبه، امام، با قلبی مملوّ از غم و اندوه، روی به درگاه خدا می‌آورد. و آنها را نفرین می‌کند، ولی نفرینی بیدار کننده و هشدار دهنده برای کسانی که هنوز جرقّه‌ای از بیداری وجدان در آنان وجود دارد، باشد که از این طریق، به آنها آگاهی دهد و آن گمگشتگان وادی ضلالت را، به راه خدا آورد؛ چرا که نفرین‌های امام هم اندرز و موعظه و درس بیداری است.
حضرت، می‌فرماید: «خداوندا! (از بس نصیحت کردم و اندرز دادم و آه گرم من در آهن سردِ دل آنها اثر نگذاشت) از آنها خسته شده‌ام و آنها نیز از من (که هماهنگی با نیّات شوم و اخلاق زشتشان ندارم) خسته شده‌اند. من، از آنان ملول گشته‌ام و آنان نیز از من، ملول شده‌اند؛ (أَللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُونی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونی(۱) ).
روشن است، هنگامی که میان رهبر و پیروانش، هماهنگی در اهداف و اخلاق و نیّات نباشد، این مشکل عظیم، بروز می‌کند که پیشوایی عادل و آگاه و شجاع، در برابر پیروانی دنیاپرست و زبون و ناتوان و جاهل قرار بگیرد و اندرزهای او سودی نبخشد، و این سبب می‌شود که هم پیشوا از آنها خسته شود و هم پیروان از آن پیشوا. به گفته سعدی:
«صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت.
گر ملولی ز ما تُرُش منشین *** که تو هم در میان ما تلخی!» 
و اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) توانست رهبری اقوام جاهلی را بر عهده بگیرد، به این دلیل بود که آنها، تربیتش را پذیرفتند و خُلق و خُوی او را در خود زنده کردند. به همین دلیل، پیامبرانی که این توفیق نصیبشان نشد، از پیروان خود، ملول گشتند و پیروان هم، وجود آنها را تحمّل نکردند.
فراموش نکرده‌ایم که قوم لوط، سر تا پا آلوده، از آن پیامبر بزرگ، به جرم پاکدامنی‌اش ابراز تنفّر کردند و گفتند: «لوط و پیروانش را از شهر و دیار خود بیرون کنید که اینها، مردمی هستند که پاکدامنی را می‌طلبند (و با ما همصدا نیستند).» (۲) 
حضرت، سپس آنها را چنین نفرین می‌کند:
خداوندا! به جای آنان، افرادی بهتر به من عنایت فرما و به جای من، بدتر از من، بر سر آنها مسلّط فرما! (فَأَبْدِلِنی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ، وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرَّاً مِنِی!) 
چرا که نه آنها، پیروانی شایسته برای این پیشوا هستند و نه من، پیشوایی مناسب برای آنها، و حکمت پروردگار ایجاب می‌کند، اکنون که آنها از کوره آزمایش، رو سیاه به در آمدند، این نعمت الهی از آنها گرفته شود و در فقدانش، گرفتارِ انواعِ درد و رنج شوند.
و چه زود، این نفرین امام در حق آنها، تحقُق یافت، بنی امیّه، با مأموران خونخوار و سنگدل و جانی، بر آنان مسلّط شدند و چنان کردند که در تاریخ، بی‌نظیر و یا کم نظیر است.
و از عجایب این که در تواریخ اسلامی آمده است: در همان زمان که امام، این نفرین‌ها، را کرد (یا بافاصله کمی) حجّاج بن یوسف – آن جنایتکار بی‌نظیر تاریخ – متولّد شد، (۳) البته پیش از به قدرت رسیدن حجّاج نیز، مردم عراق و کوفه، کفّاره جرایم خود را می‌دادند، ولی در عصر حکومت حجّاج، به اوج خود رسید.
بدیهی است که منظور از جمله (أبدِلْهُمْ بی‌شَرّاً مِنِّی) این نیست که من بدم و از من بدتر را بر آنها مسلّط کن، بلکه این، تعبیری است که در مقایسه خوبِ مطلق با بد مطلق نیز گفته می‌شود. در سوره فرقان بعد از اشاره به عذاب‌های بسیار دردناک دوزخ می‌فرماید: (قُلْ أذالِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَةُ الْخُلْدِ الّتی وُعِدَ المُتّقونَ)؛ بگو: آیا این (عذاب‌های دردناک) بهتر است یا بهشت جاویدان که به پرهیزگاران وعده داده شده است؟ ».
و به تعبیر دیگر، نه کوفیان و مردم عراق، در آن عصر، خوب بودند که امام بهتر از آنها را از خدا بخواهد و نه امام – العیاذ بالله – بد بود که خداوند، بدتر از او را بر آنها مسلّط کند و در این گونه موارد، صیغه اَفعلِ تفضیل، مفهوم معمول خود را از دست می‌دهد و برای مقایسه دو چیز متضاد ذکر می‌شود.
این نفرین امام، در حقیقت، شبیه نفرینی است که در قرآن مجید، از پیامبر بزرگ الهی، نوح، نقل شده است: «رَبِّ لاتَذَرْ عَلَی الاَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً؛ پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین، باقی مگذار!». (۴) 
حضرت، سپس به نفرین خود چنین ادامه می‌دهد:
«خداوندا! دل‌های آنها را ذوب کن آن گونه که نمک در آب ذوب می‌شود؛ «اللَّهُمَ مِثْ قُلُوبَهُمْ کَمَا یُمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ.» 
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از ذوب شدن قلب، هجوم انبوه غم و اندوه‌ها بر دل باشد، به شکلی که عواطف انسان را سخت جریحه دار کند، بگونه‌ای که از آن تعبیر شود به این که: قلب آب شده است.
شبیه به این معنا در خطبه ۲۷ (خطبه جهاد) نیز آمده است که امام (علیه السلام) می‌فرماید: وَاللهِ، یُمیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنْ اجْتِماعِ هؤْلاءِ الْقَوْمِ عَلی باطِلِهمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِکُمْ؛ به خدا سوگند! این جریان، قلب انسان را می‌میراند و اندوه و غم به بار می‌آورد که آنها در مسیر باطل خویش، متّحدند و شما، در راه حق، پراکنده و متفرّق.
بدیهی است که منظور از آب شدن دل‌ها، ضایع شدن عقل و هوش و درایت است. در واقع، مفهوم جمله، این است که عقل و هوش را به خاطر نافرمانی‌ها و نفاق و دورویی و کوتاهی و کارشکنی، از آنها بگیر تا در زندگی، حیران و سرگردان شوند. این تعبیر، در آیات و روایاتِ فراوانی آمده است که قلب، به معنای عقل و درایت و یا کانون عقل و درایت است. از جمله، در آیه ۲۵ سوره انعام می‌خوانیم: «وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنّةً أنْ یَفْقَهُوهُ؛ ما، بر قلب‌های آنها، پرده‌ها افکندیم تا آن (قرآن) را درک نکنند».
در حقیقت، یکی از بزرگ‌ترین مجازات‌های الهی – که در قرآن مجید و روایات، نسبت به افراد سرکش و منافق به آن اشاره شده – همین مجازات است که انسان، حقایق را آن چنان که هست، نبیند و نشنود و درک نکند و در بیراهه‌ها، سرگردان و هلاک شود.
سپس امام (علیه السلام) در آخرین جمله‌های این خطبه، آرزو می‌کند که‌ای کاش، به جای انبوه لشکریانِ ضعیف و ناتوان، افراد کمی از قبیله بنی فراس – که به شجاعت و وفاداری معروف بودند – می‌داشت، او می‌فرماید: «آگاه باشید! به خدا سوگند! دوست داشتم به جای شما، یک هزار مرد سوار از قبیله بنی فراس بن غنم (که شجاع و وفادارند) می‌داشتم». (تا با کمک آنان، دشمنان حق و عدالت را بر سر جای خود می‌نشاندم)؛ (أَمَا – وَاللهِ! لَوَدِدْتُ أَنَ لِی بِکُمْ أَلْفَ فَارِس مِنْ بَنِی فِرَاسِ بْنِ غَنْم).
سپس امام (علیه السلام) به این شعر در وصف آنان متمثّل می‌شود:
هُنَالِکَ، لَوْدَعَوْتَ أَتَاکَ مِنْهُمْ *** فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِیَةِ الْحَمِیمِ
معنای شعر این است که اگر آنها را بخوانی، سوارانی مانند ابرهای تابستانی، (سریع و تند)، به سوی تو می‌آیند! و به گفته شاعر فارسی زبان:
چو آن ابر سریع السّیرِ کمْ آب *** پی دشمن کشی بی‌صبر و بی‌تاب
سپس امام (علیه السلام) (خطبه را پایان داد) و از منبر فرود آمد؛ (ثُمَ نَزَلَ (علیه السلام) من المنبر).
«قال السید الشریف: أقول: «ألارمیة» جمعُ «رمی» و هو السحابُ والحمیمُ، هاهنا، وقتُ الصیفِ. و إِنَّما خَصَّ الشاعرُ سحابُ الصیف بالذکر لأنّه أَشَدُّ جُفولا و اسرعُ خفوفاً؛ لأنّه لا ماءَ فیه. وَ إِنَما یکونُ السحابُ ثقیل السیر لامتلائه بالماء، و ذلک لایکون فی الأکثر إلا زمان الشتاء، و إنما أراد الشاعر وصفهم بالسرعة إذا دُعوا، و الإغاثة إذا استغیثوا، والدلیل علی ذالک قوله: «هنالک، لو دعوت، أتاک منهم.» 
مرحوم سیّد رضی، در تفسیر شعر بالا و تعبیر «أرمِیَةِ الْحَمیمِ» چنین می‌گوید:
أرمیَةِ جمع رَمی (بر وزن شَقی) به معنای «ابر» است. و حمیم، در اینجا، به معنای «وقت تابستان» است. و این که شاعر، در اینجا، روی ابرهای تابستانی تکیه کرده، به خاطر آن است که آنها سریع‌تر و سبکبارترند؛ چرا که آب چندانی همراه ندارند، ولی ابرهایی که پرآبند، آهسته‌تر حرکت می‌کنند و این، غالباً در فصل زمستان است. و منظور شاعر، این بوده که آنها را توصیف به سرعت در هنگام فراخوانی و فریادرسی و هنگام طلب فریادرس بکند. و شاهد آن، مصرع نخست آن بیت شعر است.

انتهای خبر/

1404-03-30 07:00 شماره خبر : 14086

درباره نویسنده

اخبار مرتبط:
نظرات:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

تمامی حقوق مادی و معنوی، برای پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» محفوظ می باشد.