درباره نویسنده
خطبه 16 نهجالبلاغه؛
خلافت ابوبکر

امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) در حکمت هفتم نهجالبلاغه از خلافت ابوبکر گفتهاند.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهجالبلاغه امیرالمومنین علی (ع) را میخوانیم.
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی، یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ، فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ، یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ، فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا، أَرَی تُرَاثِی نَهْباً.
ترجمه:
آگاه باشید. به خدا سوگند که «فلان» خلافت را چون جامهای بر تن کرد و نیک میدانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب. سیلها از من فرو میریزد و پرنده را یارای پرواز به قله رفیع من نیست.
پس میان خود و خلافت پردهای آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم. در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضای ظلمانی شکیبایی ورزم، فضایی که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیری رسند و مؤمن، همچنان رنج کشد تا به لقای پروردگارش نایل آید.
دیدم، که شکیبایی در آن حالت خردمندانهتر است و من طریق شکیبایی گزیدم، در حالی که، همانند کسی بودم که خاشاک به چشمش رفته، و استخوان در گلویش مانده باشد. میدیدم، که میراث من به غارت میرود.
شرح:
این خطبه از مهمترین خطبههای نهج البلاغه است و چون مسائل مربوط به خلافت بعد از رسول خدا(ص) را بیپرده شرح میدهد برای گروهی جنجال برانگیز شده است. نکتههایی در این خطبه وجود دارد که در هیچ یک از خطبههای نهج البلاغه نیست و در عین کوتاهی، یک دوره تاریخ اسلام مربوط به عصر خلفای نخستین در آن خلاصه شده است. تحلیلهای دقیق و جالبی دارد که برای صاحب نظران، بسیار قابل مطالعه است و نکاتی در آن دیده میشود که در هیچ جای دیگر دیده نخواهد شد.
قبل از ورود در شرح و تفسیر این خطبه اشاره به چند نکته لازم به نظر میرسد:
۱- نام خطبه: نام این خطبه از جمله آخر آن گرفته شده است که امام(ع) در پاسخ تقاضای «ابن عباس» برای ادامه خطبه، به او فرمود: «تلک شقشقة هدرت ثمّ قرّت» که معادل آن در فارسی چنین است: «این شعله آتشی بود که از دل زبانه کشید و فرو نشست» و به این ترتیب درخواست «ابن عباس» را برای ادامه سخن رد کرد، چون حال و هوایی که امام(ع) را برای بیان آن سخنان آتشین و حسّاس آماده کرده بود تغییر یافت، زیرا کسی از میان جمعیّت برخاست و نامهای به دست حضرت داد و فکر امام(ع) را به مسائل دیگری متوجّه ساخت.
۲- زمان صدور: در مورد زمان صدور این خطبه در میان شارحان نهج البلاغه گفتگوست، بعضی مانند «محقق خویی» معتقدند: از محتوای خطبه و همچنین اسناد و طرق آن استفاده میشود که این سخنان را در اواخر عمر شریفش بعد از ماجرای جنگ «جمل و صفّین و نهروان» و پیکار با «ناکثین و قاسطین و مارقین» ایراد فرموده و انصافا محتوای خطبه نیز این نظر را تأیید میکند.
۳- مکان ایراد خطبه: جمعی از شارحان نهج البلاغه از ذکر مکان صدور خطبه خاموشند ولی بعضی معتقدند که امام(ع) آن را بر فراز منبر «مسجد کوفه» ایراد فرموده و «ابن عباس» میگوید: «امام(ع) آن را در «رحبه» ایراد فرمود و این در موقعی بود که سخن از مسأله خلافت به میان آمد، طوفانی در قلب مبارک امام(ع) برخاست و این سخنان را ایراد فرمود».
۴- سند خطبه: در مورد سند خطبه نیز گفتگوست. بعضی گفته اند: این خطبه از خطبههای متواتر است و بعضی به عکس، گفتهاند این خطبه از علی(ع) نیست و او هرگز از مسأله خلافت شکایت نکرده، بلکه ساخته و پرداخته «سیّد رضی» میباشد.
شارح معروف، «ابن میثم بحرانی» میگوید: این دو ادعا هر دو باطل و در طریق افراط و تفریط است. سند خطبه به حدّ تواتر نرسیده و از طرفی این ادعا که از سخنان «سیّد رضی» است نیز بیپایه است (و حق این است که از علی(ع) صادر شده است). اشکال تراشی در سند این خطبه، به خاطر این نیست که ضعف و فتوری در آن راه دارد و یا با سایر خطبههای نهج البلاغه از نظر ارزش متفاوت میباشد، بلکه به عکس، چنان که خواهد آمد این خطبه دارای اسناد متعدّدی است که در بعضی از خطبههای بعضی نهج البلاغه این همه اسناد وجود ندارد.
تنها چیزی که سبب اشکال تراشی در باره خطبه شده است این است که با پیشداوریها و ذهنیّت گروهی از افراد سازگار نیست. آنها به جای این که پیشداوری و ذهنیّت خود را با آن اصلاح کنند، به فکر مخدوش کردن اسناد خطبه افتادهاند تا مبادا به ذهنیّت آنها لطمهای وارد شود.
به هر حال از جمله اسنادی که غیر از نهج البلاغه برای این خطبه ذکر شده، اسناد زیر است:
الف- «ابن جوزی» در کتاب «تذکرة الخواص» میگوید: این خطبه را امام(ع) در پاسخ کسی ایراد فرمود که هنگامی که امام(ع) به منبر رفته بود از آن حضرت پرسید: «ما الّذی ابطا بک الی الآن، چه چیز سبب شد که تا این زمان زمام خلافت را به دست نگیری»؟ این سخن نشان میدهد که «ابن جوزی» طریق دیگری برای این خطبه در اختیار داشته است، زیرا سؤال این جوان در نهج البلاغه مطرح نیست حتما «ابن جوزی» از طریق دیگری گرفته است.
ب- شارح معروف «ابن میثم بحرانی» میگوید: این خطبه را در دو کتاب یافتم که تاریخ تألیف آنها، قبل از تولّد «سیّد رضی» - ره- بوده است:
نخست در کتاب «الانصاف» نوشته «ابو جعفر ابن قبّه» شاگرد «کعبی»، که یکی از بزرگان «معتزله» است که وفات او قبل از تولّد «سید رضی» است.
دیگر این که نسخهای از آن را یافتم که بر آن، خط «ابو الحسن علی بن محمد بن فرات» وزیر «المقتدر باللّه» بود و این، شصت و چند سال قبل از تولّد سیّد رضی بوده است. سپس میافزاید: «بیشترین گمان من این است که آن نسخه مدّتی قبل از تولّد ابن فرات نوشته شده بوده است». «ابن ابی الحدید» نیز میگوید: استادم «واسطی» در سال ۶۰۳ از استادش «ابن خشّاب» چنین نقل کرد که او در جواب این سؤال که آیا این خطبه مجعول است؟ گفت: نه به خدا سوگند! من میدانم که کلام امام(ع) است همان گونه که میدانم اسم تو «مصدق بن شبیب واسطی» است. من ادامه دادم و گفتم: بسیاری از مردم میگویند این از سخنان «سیّد رضی» است. او در پاسخ گفت: «سیّد رضی و غیر سیّد رضی کجا، و این بیان و این اسلوب ویژه کجا؟! ما رسالههای سیّد رضی را دیدهایم و روش و طریقه و فن او را در نثر شناختهایم، هیچ شباهتی با این خطبه ندارد» سپس افزود:
«به خدا سوگند من این خطبه را در کتابهایی یافتهام که دویست سال قبل از تولد «سیّد رضی» تصنیف شده است. من این خطبه را با خطوطی دیدهام که آنها را میشناسم و میدانم خط کدام یک از علما و اهل ادب است پیش از آن که پدر رضی متولّد شود».
سپس «ابن ابی الحدید» میگوید: من نیز خودم قسمت مهمّ این خطبه را در نوشتههای استاد «ابو القاسم بلخی» که از علمای بزرگ «معتزله» بود یافتهام و او معاصر «المقتدر باللّه» بود که مدّت زیادی قبل از تولد «سیّد رضی» میزیسته است و نیز بسیاری از آن را در کتاب «ابن قبّه» (که از متکلّمان امامیّه است) به نام «الانصاف» یافتم و او از شاگردان «ابو القاسم بلخی» است و قبل از «سیّد رضی» میزیسته است. مرحوم علامه امینی در الغدیر، جلد ۷، صفحه ۸۲ به بعد، این خطبه را از ۲۸ کتاب، آدرس داده است.
محتوای خطبه:
همان گونه که قبلا نیز اشاره شد این خطبه در تمام فرازهایش از مسأله خلافت بعد از پیامبر اسلام(ص) سخن میگوید و مشکلاتی را که در دوران خلفا به وجود آمد در عبارات کوتاه و پر معنی و بسیار داغ و مؤثّر شرح میدهد و با صراحت، این حقیقت را بیان میکند که بعد از رسول خدا(ص) او، از همه شایستهتر برای این مقام بود و شدیدا تأسف میخورد که چرا خلافت از محور اصلی تغییر داده شد. در پایان خطبه، داستان بیعت مردم را با خودش شرح میدهد و اهداف پذیرش بیعت را در جملههای بسیار زیبا و الهام بخش بیان میفرماید.
تحلیلی مهم پیرامون مسأله خلافت:
این خطبه به طوفانهای سخت و سنگینی اشاره میکند که بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برای تغییر محور خلافت انجام شد و شایستهترین فرد را با تکیه بر دلیل و منطق برای جانشینی پیامبر (صلی الله علیه وآله) نشان میدهد و سپس به مشکلات عظیمی که به خاطر تخلّف از این امر و از نصّ صریح پیامبر (صلی الله علیه وآله) در امر خلافت برای مسلمین پدید آمد اشاره میفرماید.
نخست شکایت خود را از نخستین مرحله خلافت بیان میدارد و میفرماید: «به خدا سوگند او پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالی که خوب میدانست موقعیّت من در مسأله خلافت همچون محور سنگ آسیاست! (که بدون آن هرگز گردش نمیکند)» (اَما وَاللهِ لَقَدْ تَقَمَّصها(۱) فُلان وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّی مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَحا (۲) ).
بدون اشکال مرجع ضمیر «تَقَمَصَها» خلافت است و تعبیر به «قمیص» (پیراهن) شاید اشاره به این نکته باشد که او از مسأله خلافت به عنوان پیراهنی برای پوشش و زینت خود بهره گرفت در حالی که این آسیاب عظیم، نیاز به محور نیرومندی دارد که نظام آن را در حرکت شدیدش حفظ کند و از انحراف باز دارد و در نوسانات و بحرانها، حافظ آن باشد و به نفع اسلام و مسلمین بچرخد. آری خلافت پیراهن نیست؛ سنگ آسیای گردنده جامعه است؛ خلافت نیاز به محور دارد، نه این که کسی او را بر تن کند و پوشش خود قرار دهد.
سپس دلیل روشنی برای این معنا ذکر میکند که به هیچ وجه قابل انکار نیست، میفرماید: «سیلهای خروشان و چشمههای (علم و فضیلت) از دامنه کوهسار وجودم پیوسته جاری است و مرغ (دور پرواز اندیشه) به قلّه (وجود) من نمیرسد» (یَنْحَدِرُ(۳) عَنِّی السَّیْلُ، وَلا یَرْقی اِلَیَّ الطَیْرُ).
تعبیر به «یَنْحَدِرُ؛ فرود میریزد و پایین میآید»، (وَلا یرْقی؛ بالا نمیرود» که در دو جهت مختلف و در برابر هم قرار گرفته بیانگر نکته لطیف و ظریفی است و آن این که وجود امام، به کوه عظیمی تشبیه شده، که دارای قلّه بسیار مرتفعی است و طبیعت این گونه کوهها و قلّهها این است که نزولات آسمانی را در خود جای میدهد و سپس به صورت مستمر به روی زمینهای گسترده و دشتها جاری میسازد و گلها و گیاهان و درختان را بارور میکند و از سوی دیگر هیچ پرنده دورپروازی، نمیتواند به آن راه یابد.
این تشبیه اشاره به همان چیزی است که در قرآن مجید درباره نقش کوهها در آرامش و آبادی زمین آمده: «وَ اَلْقی فِی الاَرْضِ رَواسِیَ اَنْ تَمِیْدَ بِکُمْ وَ اَنْهاراً وَ سُبُلا لَعَلَکُمْ تَهْتَدُونَ؛ خداوند در زمین، کوههای محکم و ثابتی افکند تا اضطراب و لرزش آن را نسبت به شما بگیرد و نهرهایی (به وسیله آنها) ایجاد کرد و راههایی در آن قرار داد تا هدایت شوید». (۴)
آری اگر شبکه کوههای عظیم نبودند فشار درونی زمین از یکسو و تأثیر جاذبه ماه و خورشید و جزر و مدّ پوسته زمین از سوی دیگر و فشار وزش طوفانها از سوی سوّم، آرامش را از انسانها میگرفت و آبهایی که از آسمان نازل میشد به صورت سیلاب عظیمی به دریاها میریخت و ذخیره آبی به صورت نهر و چشمه وجود نداشت.
وجود امام آگاه و بیدار و نیرومند و معصوم برای هر امّت، مایه آرامش و انواع برکات است. در ضمن، این تعبیر نشان میدهد که هیچ کس را یارای دستیابی به افکار بلند امام (علیه السلام) و اوج معرفت و کنه شخصیّت آن حضرت نیست و به اسرار وجود او جز پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که استاد بزرگ آن حضرت بود و امامان معصوم، پی نمیبرد.
هر کس از یاران و اصحاب و پیروانش به اندازه پیمانه وجود خویش از این اقیانوس بزرگ بهره میگیرد بیآن که کرانهها و ژرفای آن بر کسی روشن باشد. (۵)
این نکته نیز قابل توجّه است که برای گردش سنگ آسیاب از وجود نهرها استفاده میشود و این نهرها از کوههای عظیم سرچشمه میگیرد، به علاوه سنگهای آسیاب را از کوهها جدا میکنند و ممکن است تعبیر فوق، اشارهای به همه این معانی باشد؛ یعنی هم محورم و هم سنگ آسیابم و هم نیروی محرّک آن، که چیزی جز علم و دانش سرشار نیست.
همچنین همان طور که اشاره شد، باید توجّه داشت که قلّههای کوهها برکات آسمانی را به صورت برفها در خود جای میدهند و سپس به صورت تدریجی به زمینهای تشنه میفرستند و این میتواند اشارهای به قرب وجود علی (علیه السلام) نسبت به سرچشمه وحی و بهره گیری از دریای بیکران وجود پیامبر (صلی الله علیه وآله) باشد.
بعضی از شارحان تعبیر به «سیل» در جمله بالا را اشاره به علم و دانش بیکران علی (علیه السلام) دانستهاند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) در حدیث معروف: «اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیّ بابُها» (۶) به آن اشاره فرموده است و نیز در تفسیر آیه: «قُلْ اَرَاَیْتُمْ اِنْ اَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأتیکُمْ بِماء مَعین؛ بگو به من خبر دهید اگر آبهای شما در زمین فرو رود چه کسی میتواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد»، (۷) از امام «علی بن موسی الرّضا» (علیه السلام) میخوانیم که: «ماء مَعین» را به علم امام تفسیر فرمودند. (۸)
در این جا چند سؤال کوتاه پیش میآید:
نخست این که ممکن است گفته شود: چرا علی (علیه السلام) در این جا از خویشتن تعریف کرده، در حالی که تعریف از خویش نکوهیده است (تَزْکِیَةُ الْمَرءِ لِنَفْسِهِ قَبیح).
ولی باید توجّه داشت که میان خودستایی و معرّفی کردن، فرق بسیار است. گاه مردم از شخصیّت کسی بیخبرند و بر اثر ناآگاهی نمیتوانند استفاده کافی از او کنند؛ در این جا معرّفی کردن چه از سوی خود و چه از سوی دیگران نه تنها عیب نیست بلکه عین صواب و طریق نجات است و همانند معرّفیهایی است که یک طبیب در بالای نسخه خود در مورد تخصّصهای طبّیش میکند که تنها، فایده راهنمایی مردم برای حلّ مشکلاتشان دارد نه جنبه خودستایی.
دیگر این که، جمله «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ، وَلا یَرْقی اِلَیَّ الطَیْرُ» یک ادّعاست، دلیلش چیست؟
پاسخ این سؤال از پاسخ سؤال اوّل روشنتر است؛ زیرا هر کس کمترین ارتباطی با تاریخ اسلام و مسلمین دارد، مقام بینظیر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را در علم و دانش میداند زیرا علاوه بر احادیث فراوانی که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در زمینه علم وسیع علی (علیه السلام) نقل شده و علاوه بر این که همه علوم اسلامی طبق تصریح جمعی از دانشمندان اسلامی از وجود او سرچشمه گرفته و او بنیانگذار این علوم محسوب میشود (۹) و علاوه بر این که در تمام دوران خلفا هر زمان مشکل مهمّی در مسائل مختلف اسلامی پیش میآمد و همه از حلّ آن عاجز میماندند، به علی (علیه السلام) پناه میبرند و حلّ نهایی را از او میخواستند، تنها مطالعهئ خطبهها و نامهها و کلمات قصار آن حضرت در نهج البلاغه برای پی بردن به این حقیقت کافی است. هر انسان منصفی – چه مسلمان و چه غیر مسلمان – نهج البلاغه را به دقّت مطالعه کند در برابر عظمت علمی آن حضرت سر تعظیم فرود میآورد و مفهوم: «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ، وَلا یَرْقی اِلَیَّ الطَیْرُ؛ سیل خروشان علم و دانش از کوهسار وجودم سرازیر است و پرنده تیزپرواز اندیشهها به قلّه وجودم نمیرسد» عملا بر او ظاهر و آشکار میشود.
سوّم این که چگونه آن حضرت از حوادثی که بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در امر خلافت واقع شد شکایت میکند، آیا با مقام صبر و تسلیم و رضا منافات ندارد؟
پاسخ این سؤال نیز پیچیده نیست. صبر و تسلیم و رضا مطلبی است و بیان حقایق برای ثبت در تاریخ و آگاهی حاضران و آیندگان، مطلبی دیگر که نه تنها مانعی ندارد، بلکه گاهی از اوجب واجبات است و مسائل مربوط به خلافت درست از همین نمونه است. در حقیقت مصالح مردم و جامعه اسلامی و نسلهای آینده ایجاب میکرده که امام (علیه السلام) این حقایق را بیان کند تا به دست فراموشی سپرده نشود.
سپس میفرماید: «(هنگامی که دیدم او پیشدستی کرد و خلافت را در بر گرفت) من در برابر آن پردهای افکندم و پهلو از آن تهی کردم (و خود را کنار کشیدم)» (فَسَدَلْتُ(۱۰) دُونَها ثَوْباً، وَ طَوْیتُ عَنْها کَشْحاً (۱۱) ).
این تعبیر به خوبی نشان میدهد که امام (علیه السلام) هنگامی که خود را در برابر این جریان دید، آماده درگیری نشد و به دلایلی که در ذیل به آن اشاره میشود بزرگوارانه از آن چشم پوشید و زاهدانه از آن کناره گیری کرد. ولی از سوی دیگر این فکر دائماً روح او را آزار میداد که در برابر این انحراف بزرگ چه باید انجام دهد و مسئولیّت الهی خویش را چگونه پیاده کند؟
به همین دلیل اضافه میکند: «پیوسته در این اندیشه بودم که آیا با دست بریده (و نداشتن یار و یاور به مخالفان) حمله کنم یا بر این تاریکی کور، صبر نمایم؟» (وَطَفِقْتُ اَرْتَئی بَیْنَ اَنْ اَصُولَ بِیَد جَذّاءَ، (۱۲) اَوْ اَصْبِرَ عَلی طَخْیَة (۱۳) عَمْیاءَ).
امام (علیه السلام) با این جمله، این حقیقت را روشن میسازد که من هرگز مسئولیّت خودم را در برابر امّت و وظیفهای که خدا و پیامبرش بر دوشم گذارده بودند فراموش نکرده، ولی چه کنم که در میان دو محذور، گرفتار بودم: محذور اوّل این که قیام کنم و با مخالفان، درگیر شوم در حالی که از یکسو، یار و یاور کافی نداشتم و از سوی دیگر این قیام موجب شکاف در میان مسلمین میشد و فرصت به دست منافقان و دشمنانی میداد که در انتظار چنین شرایطی بودند. محذور دوّم این که در آن محیط تاریک و ظلمانی صبر کنم.
تعبیر به «طَخْیَة عَمْیاءَ» با توجّه به این که «طخیه» خود به معنای ظلمت و تاریکی است اشاره به این است که گاهی ظلمتها شدید نیست و از خلال آن میتوان شبحی مشاهده کرد، ولی این ظلمت آن قدر شدید بود که باید ظلمت کورش نامید.
سپس توصیف بیشتری از شرایط آن زمان در سه جمله کوتاه و پرمعنا ارائه میدهد و میفرماید: «ظلمت و فتنهای که بزرگسالان را فرسوده و کودکان خردسال را پیر و مردم با ایمان را تا واپسین دم زندگی و لقای پروردگار رنج میدهد» (یَهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ، وَیَشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، وَ یَکْدَحُ(۱۴) فیها مُؤمِن حَتّی یَلْقی رَبَهُ).
از این عبارت به خوبی روشن میشود که یک رنج و درد عمومی، همه را تحت فشار قرار داده بود. صغیران را پیر میکرد و پیران را زمین گیر، ولی مؤمنان رنج مضاعفی داشتند چرا که مشکلات روزافزون جامعه اسلامی و خطراتی که از هر سو آن را تهدید میکرد آنان را در اندوه عمیق و رنج بیپایانی فرو برده بود، همان درد و مصیبتی که با گذشت زمان و در مدّت کوتاهی در عصر «بنی امیّه» خود را نشان داد و بسیاری از زحمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و مؤمنان راستین نخستین را بر باد داد.
سرانجام، تصمیم گیری خود را در برابر این «دو راهی» مشکل و خطرناک به این صورت بیان میفرماید: «سرانجام (بعد از اندیشه کافی و در نظر گرفتن تمام جهات) دیدم بردباری و شکیبایی در برابر این مشکل، به عقل و خرد نزدیکتر است» (فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَبْرَ عَلی هاتا(۱۵) اَحْجی (۱۶) ).
«به همین دلیل شکیبایی پیشه کردم (نه شکیبایی آمیخته با آرامش خاطر بلکه) در حالی بود که گویی چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود» (فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذیً، (۱۷) وَفِی الْحَلْقِ شَجاً (۱۸) ).
این تعبیر، ترسیم گویایی از نهایت ناراحتی امام در آن سالهای پر درد و رنج میباشد که نمیتوانست چشم به روی حوادث ببندد و نه بگشاید و نیز نمیتوانست فریاد کشد و سوز درون خود را آشکار سازد. «چرا که با چشم خود میدیدم میراثم به غارت میرود!» (اَری تُراثی نَهْباً).
نکته ها:
۱– چرا امام (علیه السلام) صبر را ترجیح داد؟!
تاریخ به خوبی گواهی میدهد که منافقان و دشمنان اسلام برای رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) دقیقه شماری میکردند و بسیاری از آنها معتقد بودند با رحلت آن حضرت یکپارچگی مسلمانان از میان میرود و شرایط برای یک حرکت ضدّ انقلابی فراهم میآید و قادر خواهند بود اسلام نوپا را در هم بشکنند؛ در چنین شرایطی اگر علی (علیه السلام) برای گرفتن حق خویش یا به تعبیر دیگر بازگرداندن مسلمانان به اسلام راستین عصر پیامبر (صلی الله علیه وآله) قیام میکرد با توجّه به تصمیمهایی که برای کنار زدن او از صحنه خلافت از پیش گرفته شده بود، به یقین درگیری روی میداد و صحنه جامعه اسلامی چنان آشفته میشد که راه برای منافقان و دشمنان، جهت رسیدن به نیّات سوءشان هموار میگشت؛ گروههایی که به نام «اهل ردّه» بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بلافاصله در برابر حکومت اسلامی قیام کردند و بر اثر یکپارچگی مردم سرکوب شدند، شاهد و گواه روشنی بر این معناست. در بعضی از تعبیرات که در تواریخ معروف اسلام آمده، میخوانیم: «لَمّا تَوَفّی رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله) اِرْتَدَّتِ الْعَرَبُ وَ اشْرَاَیَّتِ الْیَهُودِیَّةُ وَ النَّصْرانِیَّةُ وَ نَجَمَ النِّفاقُ وَ صارَ الْمُسْلِمُونَ کَالْغَنَمِ الْمَطیرَةِ فِی اللَیْلَةِ الشّاتِیَةِ؛ هنگامی که پیامبر وفات یافت عرب (جاهلی) بازگشت خود را شروع کرد و یهود و نصارا سر برداشتند و منافقان آشکار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان همانند رمه بیچوپانی بودند که در یک شب سرد و بارانی زمستان، در بیابان، گرفتار شدهاند». (۱۹)
اینها همه از یکسو و از سوی دیگر قیام کردن با نداشتن یار و یاور، پیروزی را بر او مشکل میکرد و شاید اگر قیام میفرمود بسیاری از ناآگاهان، این قیام را نه برای مسائل مهمّ الهی، بلکه به خاطر مسائل شخصی تفسیر میکردند.
ولی ضایعات و مشکلات فراوانی که از تغییر محور خلافت به وجود آمده بود روز به روز خود را بیشتر نشان میداد و همینها بود که به صورت خار و خاشاکی به چشم مولا (علیه السلام) مینشست و همچون استخوانی گلویش را آزار میداد.
این درسی است برای همه مسلمین در طول تاریخ که هرگاه احقاق حقّ خویش، موجب ضربهای بر اساس و پایه دین شود باید از آن چشم بپوشند و حفظ اصول را بر همه چیز مقدّم بشمرند و بر درد و رنجهای ناشی از تضییع حقوق، صبر کنند و دندان بر جگر بفشارند.
شبیه همین معنا در خطبه ۲۶ نیز آمده است که میفرماید: «فَنَظَرْتُ فَاِذاً لَیْسَ لی مُعین اِلاّ اَهْلَ بَیْتی… وَ اغْضَیْتُ عَلَی الْقَدی وَ شَرَبْتُ عَلَی الشَجی…؛ من نگاه کردم و دیدم برای گرفتن این حق یاوری به جز خاندان خویش ندارم… چشمهای پر از خاشاک را فرو بستم و با گلویی که گویی استخوان در آن گیر کرده بود جرعه حوادث را نوشیدم».
۲– چرا از خلافت تعبیر به «ارث» شده است؟
در عبارات فوق خواندیم که امام (علیه السلام) میفرماید: «من دیدم که میراثم به غارت میرود.» در این جا سؤالی پیش میآید که چرا از خلافت تعبیر به «میراث» شده است؟!
پاسخ این سؤال با توجّه به این نکته روشن میشود و آن این که خلافت یک میراث الهی و معنوی است که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) به جانشینان معصومش میرسد نه یک میراث شخصی و مادّی و حکومت ظاهری. شبیه این تعبیر در آیات قرآن نیز دیده میشود آن جا که «زکریا» از خداوند تقاضای فرزندی میکند که «وارث او» و «وارث آل یعقوب» باشد (و بتواند به خوبی از میراث نبوّت و پیشوایی خلق پاسداری کند) «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیاً یَرِثُنی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ». (۲۰)
در حقیقت این میراث متعلّق به همه امّت است ولی در اختیار امام و جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله) قرار داده شده است.
در مورد کتب آسمانی میخوانیم: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا؛ سپس کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم.» (۲۱) و از همین نظر در حدیث مشهور نبوی آمده است: «اَلْعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنْبیاءِ؛ دانشمندان وارثان پیامبرانند». (۲۲)
شاهد این سخن تاریخ گویای زندگی علی (علیه السلام) است، او عملا نشان داد که هیچ گونه دلبستگی به مال و مقام ندارد و خلاف را – بدون انجام وظایف الهی – همانند کفش کهنه بیارزش، یا آب بینی حیوانی میدانست، چگونه ممکن است برای از دست رفتن آن چشمی پرخاشاک و گلویی گرفته، داشته باشد؟
بعضی احتمال دادهاند که منظور از این «میراث غارت شده»، «فدک» باشد که پیامبر (صلی الله علیه وآله) برای دخترش «زهرا» (علیها السلام) گذارده بود و از آن جا که مال همسر در حکم مال شوهر است این تعبیر را بیان فرمود؛ (۲۳) ولی این احتمال بسیار بعید به نظر میرسد چرا که در تمام این خطبه، سخن از مسأله خلافت است و این جمله نیز ناظر به آن است
۳– امام در گوشه خانه
هیچ کس نمیتواند ضایعه عظیمی را که بر جهان اسلام از نشستن علی (علیه السلام) در گوشه خانه وارد شد ارزیابی کند. تنها در بُعد علمی وقتی به نهج البلاغه نگاه کنیم که بخشی از خطبهها و نامهها و کلمات قصار آن حضرت را در مدّت کوتاه خلافتش تشکیل میدهد آن هم خلافتی که مملوّ از حوادث و ماجراهای دردناک و جنگهای پی در پی بود، میتوانیم حدس بزنیم که اگر آن ۲۵ سال نیز علی (علیه السلام) در میان امّت بود و مردم از چشمه جوشان علم و دانش بیپایان او بهره میبردند، چه آثار عظیمی برای مسلمانان جهان بلکه برای جامعه بشریّت به یادگار میماند.
ولی چه میتوان کرد که این فیض عظیم را از مسلمانان و بشریّت گرفتند و ضایعه بزرگی که هرگز قابل جبران نیست در تاریخ روی داد.
۴– چرا امام (علیه السلام) مسأله خلافت را طرح میکند؟
بعضی چنین میپندارند که آیا بهتر نبود امام (علیه السلام) اصلا به سراغ مسأله خلافت که مربوط به گذشته بود نمیرفت و آن را به دست فراموشی میسپرد مبادا منشأ اختلاف بیشتری در میان مسلمانان گردد؟!
نظیر همین سخن، امروز هم از سوی گروهی مطرح است و به مجرد این که سخن از خلافت بلافصل علی (علیه السلام) به میان آید میگویند برای حفظ وحدت مسلمین سکوت کنید و این گونه مسائل را به فراموشی بسپارید، ما امروز با دشمنان بزرگی روبه رو هستیم و پرداختن به این مسائل ما را در مبارزه با دشمنان مشترک تضعیف میکند؛ اصولا این گونه بحثها چه فایدهای میتواند داشته باشد در حالی که پیروان هر یک از مذاهب تصمیم خود را گرفته و به راه خویش میروند و بسیار بعید به نظر میرسد که ادامه این گونه بحثها سرچشمه اتّحاد تازهای شود.
در پاسخ این سؤال لازم است دو نکته را یادآور شویم:
الف – واقعیّتهای موجود هرگز نمیتواند حقیقتها را به فراموشی بسپارد. این یک حقیقت است که علاوه بر تأکید شخص پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر خلافت علی (علیه السلام) شایستگی او از هر نظر برای این امر بیشتر بود؛ حال چه حوادثی واقع شد که این مسأله دگرگون گشت مطلبی جداگانه است.
بنابراین علی (علیه السلام) که همه جا طرفدار حقیقت بود و با واقعیّتهای موجود که هماهنگ با حقیقت نبود ستیز داشت حق دارد که حقایق مربوط به خلافت را بعد از رسول خدا بازگو کند تا محقّقان بعد از قرنها یا هزاران سال بتوانند منصفانه قضاوت کنند و اگر کسانی بخواهند از وضع موجود صرف نظر کرده و به حقایق بیندیشند قادر بر این امر باشند و راه مستقیم را در پرتو تحقیق خود پیدا کنند.
به هر حال هرگز نمیتوان کسی را از بیان حقیقت بازداشت و به فرض که بتوانیم، حقّ چنین کاری را نداریم زیرا ضایعه بزرگی محسوب میشود چرا که همیشه واقعیّتهای موجود با حقایق تطبیق نمیکند و گاه فاصله زیادی با آن دارد، آنچه هست همیشه به معنای آنچه باید باشد نیست. اسلام به ما میگوید ما باید به دنبال چیزی باشیم که باید باشد.
شک نیست که مسأله خلافت و امامت بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) یکی از اساسیترین مباحث دینی ماست؛ خواه آن را جزء اصول دین بشماریم آن گونه که پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) میگویند، یا جزء فروع دین، هر چه هست مسألهای است که از نظر دینی سرنوشت ساز میباشد و به هیچ وجه جنبه شخصی ندارد و بر خلاف آنچه برخی ناآگاهان میاندیشند تنها یک بحث تاریخی مربوط به گذشته نیست؛ بلکه آثار زیادی برای امروز و فردا و فرداها دارد و میتواند در بسیاری از مسائل مربوط به اصول و فروع اسلام اثر بگذارد و درست به همین دلیل علی (علیه السلام) در دوران خلافت ظاهریش به طور مکرّر متذکّر این مسأله شده است.
ب – آنچه مضر به وحدت و اتّحاد صفوف مسلمانان است بحثهای جنجالی و تعصّب آلود و پرخاشگرانه است؛ ولی بحثهای علمی و منطقی که طرفین، حدود و موازین علمی و منطقی را در آن رعایت کنند نه تنها مزاحم وحدت صفوف مسلمانان نیست بلکه در بسیاری از مواقع به آن کمک میکند.
این سخن را به عنوان یک مطلب ذهنی نمیگوییم بلکه امری است که آن را تجربه کردهایم. اخیراً در یکی از استانهای ایران به مناسبت هفته وحدت جمعی از دانشمندان شیعه و اهل سنّت در یک گردهمایی بزرگ در کنار هم نشستند و بخشهای مهمّی از مسائل مربوط به اختلاف اهل سنّت و شیعه را مورد بررسی علمی قرار دادند و نتیجه آن بسیار جالب و چشمگیر بود؛ زیرا در بسیاری از مباحث، نظرها به هم نزدیک شد و اختلافها کمتر گردید و همه باور کردند که اگر این گونه بحثها ادامه یابد کمک شایان توجّهی به کمتر کردن فاصلهها و وحدت صفوف میکند. (۲۴)
حتّی درباره اختلاف میان ادیان آسمانی نیز این گونه بحثها مفید و مؤثّر و سبب کم شدن فاصله هاست و آنها که با این گونه بحثها مخالفند در واقع ناآگاهانه به تشدید اختلافات و زیاد شدن فاصلهها کمک میکنند.
انتهای خبر/
درباره نویسنده
نظرات:
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!
- رژه مشترک نیروهای مسلح در اراک
- جشن دختران «مثل ستاره» در اراک برگزار میشود
- بانوی اراکی نایب قهرمان جهان شد
- جشنواره باغ گلهای لاله در اراک
- موافقت اولیه برای حمایت از پروژه 8112 واحدی
- سعدی بزرگترین پیامآوران صلح
- قاچاق کالا؛ چالشی برای اقتصاد و امنیت
- اجلاسیه شهدای دانشجو معلم در اراک برگزار میشود
- یک خبر موثق از عمان
- فرماندار تفرش معرفی شد
- تجمع دانشجویان در حمایت از مردم غزه
- کاروان عزاداری شهادت امام صادق (ع) در اراک
- مسائل کشور را به گفتگوها گره نزنیم
- حضرت معصومه (س) الگوی شجاعت
- یادواره شهدای ارتش اراک برگزار میشود
- حذف سوداگری؛ گامی بلند به سوی عدالت اقتصادی
- بازدید استاندار مرکزی از ماشینسازی اراک
- سرمازدگی محصولات کشاورزی در فراهان
- مکانیابی پروژه ۸۱۰۰ واحدی اراک مطابق قانون است
- امنیت شغلی کارگران اولویت اصلی است
آخرین اخبار
- اساس پیروزی وحدت است
- سوره «جن» آیه 1 تا ۱۳
- ضرورت تدوین استراتژیهای بلندمدت در مدیریت انرژی
- ساوه در آغوش جشنهای میلاد امام رضا (ع)
- عطر رضوی در فراهان پیچید
- لبخند ۲۰ هزار نفری دختران آفتاب
- «خلیج فارس» در اسناد تاریخی معتبر ثبت است
- استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر یک ضرورت است
- راهاندازی مرکز پیشگیری از سقط جنین در توره
- نهادهای فرهنگی نیروی محرک تحول اجتماعی هستند
- جشن «بهار کرامت» در اراک
- نقش کلیدی معلمان در تربیت نسلهای آینده
- تربیت نیروی انسانی متعهد، هدف همایش حکمت مطهر
- شناسایی 147 نخبه از مددجویان کمیته امداد
- قهرمان به سقوط یک تیم کمک میکند
- تأمین آب شهر امیرکبیر برای 25 هزار نفر
- واقعیتهای ایران با تصمیمات کاخ سفید تغییر نمیکند
- جشنواره «زیر سایه خورشید» در تفرش
- فراهان غرق در جشن رضوی
- معرفی فرمانده جدید سپاه ناحیه کمیجان
- بسیج سازندگی الگوی جهاد بیمنت در خدمترسانی است
- فعالیت بیش از ۲۷۰ صادرکننده در استان مرکزی
- خلافت ابوبکر
- دهه کرامت فرصتی برای تحکیم پیوندهای مذهبی مردم
- سلاح مومن تقوا است
- سوره «نوح» آیه 1 تا 28
- صادرات ۲ میلیون تن کالا از استان مرکزی
- صادرات غیر نفتی در مسیر رشد ۲۳ درصدی
- آغاز بکار پاتوق «ریحانههای زینبی» در ساوه
- صادرات ۱/۶ میلیارد دلاری استان مرکزی
- مشاهده بیشتر