درباره نویسنده
خطبه 39 نهجالبلاغه؛
جاهلان عالمنما

حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه از جاهلان عالمنما گفتهاند.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهجالبلاغه امیرالمؤمنین علی (ع) را میخوانیم.
وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلًا مُوضِعٌ فِی جُهَّالِ الْأُمَّةِ عَادٍ فِی أَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ عَمٍ بِمَا فِی عَقْدِ الْهُدْنَةِ، قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ بَکَّرَ فَاسْتَکْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ حَتَّی إِذَا ارْتَوَی مِنْ مَاءٍ آجِنٍ وَ [اکْتَنَزَ] اکْتَثَرَ مِنْ غَیْرِ طَائِلٍ، جَلَسَ بَیْنَ النَّاسِ قَاضِیاً ضَامِناً لِتَخْلِیصِ مَا الْتَبَسَ عَلَی غَیْرِهِ، فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَی الْمُبْهَمَاتِ هَیَّأَ لَهَا حَشْواً رَثًّا مِنْ رَأْیِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِی مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْکَبُوتِ، لَا یَدْرِی أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ فَإِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ یَکُونَ قَدْ أَخْطَأَ وَ إِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ یَکُونَ قَدْ أَصَابَ، جَاهِلٌ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ عَاشٍ رَکَّابُ عَشَوَاتٍ، لَمْ یَعَضَّ عَلَی الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ، [یُذْرِی] یَذْرُو الرِّوَایَاتِ [إِذْرَاءَ] ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ، لَا مَلِیٌّ وَ اللَّهِ إِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَیْهِ وَ لَا [هُوَ] أَهْلٌ لِمَا [فُوِّضَ] قُرِّظَ بِهِ [إِلَیْهِ]، لَا یَحْسَبُ الْعِلْمَ فِی شَیْءٍ مِمَّا أَنْکَرَهُ وَ لَا یَرَی أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً لِغَیْرِهِ، وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَیْهِ أَمْرٌ اکْتَتَمَ بِهِ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ، تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمَاءُ وَ تَعَجُ مِنْهُ الْمَوَارِیثُ.
ترجمه:
دیگری، کسی است که کوله بار نادانی بر پشت گرفته و در میان جماعت نادانان امت در تکاپوست. در ظلمت فتنه و فساد جولان دهد و همانند کوران، راه اصلاح و آشتی را نمیبیند. جمعی که به ظاهر آدمیاند، او را دانشمند خوانند و حال آنکه در او دانشی نیست.
آغاز کرده و گرد آورده، چیزی را که اندکش از بسیارش بهتر است. خویشتن را از آبی گنده سیراب کرده و بسا چیزهای بیفایدت که در گنجینه خاطر خود نهان دارد.
در میان مردم به قضاوت نشست و بر عهده گرفت که آنچه را که دیگران در شناختش درماندهاند برایشان آشکار سازد. اگر با مشکل و مبهمی رویاروی گردد، برای گشودن آن سخنانی بیهوده از رأی خویش مهیا کند، که آن را کلامی قاطع پندارد و بر قامت آن جامهای میبافد، در سستی، چونان تار عنکبوت.
نداند رأیی که داده صواب است یا خطا. اگر صواب باشد، بیمناک است که مبادا خطا باشد. و اگر خطا باشد، امید میدارد که آنچه گفته صواب باشد.
نادانی است، در عین نادانی، دستخوش خبط و خطا، و با این حال، بر اشتری سوار است که آن هم پیش پای خود نبیند. هرگز در علمی حکم قطعی نراند.
روایات را بر باد میدهد آنسان که گیاه خشک را بر باد دهند. به خدا سوگند، توانایی آن ندارد که در باره آنچه بر او وارد میشود حکمی صادر کند.
شایسته مسندی که بر آن نشسته است نباشد. و نمیپندارد که دیگران را در چیزی که خود بدان جاهل است دانشی باشد و نمیبیند که آن سوی آنچه او بدان دست یافته دیگری را رأی و نظری بود. اگر مطلبی بر او پوشیده ماند کتمانش کند، زیرا به جهل خود آگاه است. خونهای به ناحق ریخته، از جور او فریاد میآورند. میراثهای بناحق تقسیم شده از ظلم او مینالند.
شرح:
امام (علیه السلام) بعد از توصیف جامعی که درباره گروه اوّل بیان فرمودند به اوصاف گروه دوّم میپردازد و از کسی سخن میگوید که در جهل و نادانی غوطه ور است، ولی خود را دانا میپندارد و بیآن که اسباب بزرگی آماده کند تکیه بر جای بزرگان میزند. در مرحله اوّل پنج صفت برای چنین کسی بیان میکند.
نخست این که «او مردی است که انبوهی از جهل و نادانی را در خود جمع کرده است» (وَ رَجُل قَمَشَ جَهْلا).
با توجّه به تعبیراتی که ارباب لغت در معنای قَمْش ذکر کردهاند که آن را به معنای جمع و جور کردن اشیای پراکنده و بدون تناسب و نیز اشیای بیارزش یا کم ارزش دانستهاند، نکته این تعبیر در کلام امام (علیه السلام) به خوبی روشن میشود که این نادانهای عالم نما به دنبال شبه معلوماتی میروند که نه ارزشی دارد و نه تناسب منطقی در جمع آن دیده میشود.
مرحوم «علامه خویی» در شرح این کلام میگوید: منظور این است که مطالبی را از دهان این و آن و از روایات غیر معتبر و از طریق قیاس و استحسان و منابعی از این قبیل، جمع آوری میکند (که حجمش زیاد امّا ارزشش بسیار کم یا بیارزش است).
در دوّمین توصیف میفرماید: «او با سرعت در میان مردم نادان به هر سو میشتابد (تا مریدان و یارانی از جنس خود برگرد خویش جمع کند.)» (مُوضِع(۱) فی جُهّالِ الاُمَةِ).
بدیهی است که چنین افرادی خریدارانی جز آن گروه ندارند و برای آنان در میان خردمندان جایی نیست. هدفشان جلب نظر جهّال و نفوذ در میان آنهاست چرا که از ورود به جرگه خردمندان مأیوس و ناامیدند.
در سوّمین توصیف میافزاید: «او در تاریکیهای فتنهها به پیش میدود» (عاد(۲) فی اَغْباشِ الْفِتْنَةِ).
با توجّه به این که «غَبَش» (مفرد اَغْباش) طبق تصریح ارباب لغت (۳) به معنای شدّت ظلمت یا ظلمت آخر شب است که بهترین موقع برای پیشرفت کار سارقان و دزدان میباشد روشن میشود که این گونه افراد، همیشه به دنبال آن هستند که از آب گل آلود فتنهها، ماهی بگیرند. همیشه از روشنایی میگریزند و به ظلمات و تاریکیها که بهترین جا برای فریب مردم نادان است، پناه میبرند؛ چرا که اگر ظلمت فتنه فرو نشیند و آفتاب علم و دانش سرزند چهره واقعی آنان نمایان میگردد و نزد خاص و عام رسوا میشوند.
در چهارمین توصیف به یکی دیگر از بدبختیهای بزرگ چنین کسی اشاره کرده، میفرماید: «او از دیدن منافع پیمان صلح در میان مردم نابیناست» (عَم بِما فی عَقْد الْهُدْنَةِ(۴) ).
روشن است که منظور از «هدنة» (آرامش) در این جا، صلح میان مسلمانان و غیر مسلمین نیست؛ چرا که این سخن درباره کسی است که به گواهی جملههای بعد، به عنوان قاضی در میان مردم مطرح شده است. بنابراین منظور ایجاد صلح و مصالحه در میان تودههای مردم و حلّ منازعات از طریق مصالحه است؛ و به تعبیری دیگر «هدنه» در این جا نقطه مقابل «فتنه» است که در جمله قبل آمده بود.
اصولا این قبیل افراد، همیشه خواهان این هستند که آتش اختلاف شعله ور باشد تا به نیّات پلید و مقاصد شوم خود برسند؛ در حالی که اگر میدانستند آرامش و صلح در میان مردم به نفع همه افراد است و درگیری و نزاع برای هیچ کس سودی ندارد، به سراغ این امور نمیرفتند.
آری! این گونه اشخاص از درک این حقیقت و مشاهده آن نابینا هستند.
در پنجمین توصیف میفرماید: «انسان نماها او را عالم و دانشمند مینامند در حالی که چنین نیست!» (قَدْ سَمّاهُ اَشْباهُ النّاسِ عالِماً وَ لَیْسَ بِهِ).
اصولا همان جاذبهای که ذرّات این جهان را در زمین و آسمان به هم پیوند میدهد و هر موجودی گرایش به همانند خود دارد، در میان این گروه و پیروانشان نیز دیده میشود.
چه تعبیر زیبایی! که از پیروان این عالم نماها به عنوان «اَشْباهُ النّاس» یاد میکند، اشاره به این که انسان نماهایی در خدمت این عالم نماها هستند و دو چهره ساختگی و کاذبی از واقعیّتها دارند.
بدیهی است شباهت آنها با انسانها همچون شباهت پیشوایانشان به عالمان و دانشمندان، یک شباهت صوری بیش نیست و این تعبیر همیشه در این گونه موارد که تنها شباهت صوری وجود دارد به کار میرود؛ مانند: «یا اَشْباهَ الرِجالِ وَ لا رِجالَ» که در خطبه ۲۷ «نهج البلاغه» آمده است.
بعد از این توصیفهای پنجگانه، امام به بخشی از کارهای زشت و نادرست این گروه میپردازد که نتیجه مستقیم همان صفات و نقاط ضعف بارز آنهاست؛ میفرماید: «صبح که از خواب برمی خیزد کاری جز انباشتن چیزهایی که اندکش بهتر از بسیار است، ندارد» (بَکَّرَ فَاستَْکْثَرَ مِنْ جَمْع؛ ما قَلَ مِنْهُ خَیْر مِمّا کَثُرَ). (۵)
این تعبیر ممکن است اشاره به امکانات مادّی و دنیوی باشد که فزونی آن باعث غفلت و تکبّر و اشتغال دائم به مادّیات و دور ماندن از معنویات است؛ و همواره مقدار کم آن از مقدار زیادش بهتر است؛ و مصداق کفاف و عفاف، از تکاثر و تفاخر، به سلامت و سعادت نزدیکتر میباشد. یا اشاره به فضول کلام و مسائل کم ارزش علوم و پرداختن به شاخ و برگهای کم فایده، به قیمت فراموش کردن اصول و ریشه هاست.
بعضی آن را اشاره به آرای باطله و عقاید فاسده دانستند ولی این احتمال بعید به نظر میرسد؛ چرا که این آرا و عقاید، مقدار کم آن هم مضر است؛ هرچند با بعضی از جملههای آینده سازگار است.
سپس میافزاید: «این وضع همچنان ادامه مییابد تا از این آبهای گندیده (زشتیها و پلیدیها) سیراب میشود و انبوهی از مسائل بیهوده را (در مغز و فکر خود) جمع میکند، آن گاه بر مسند قضا و داوری در میان مردم مینشیند (و عجب این که این بینوای نالایق) تضمین میکند حقایقی را که بر دیگران مشتبه شده است روشن و خالص سازد» (حَتّی اِذا ارْتَوی مِنْ ماء آجِن(۶)، وَ اکْتَثَرَ مِنْ غَیْرِ طائِل (۷)، جَلَسَ بَیْنَ النّاسِ قاضِیاً ضامِناً لِتَخْلیصِ مَا الْتَبسَ عَلی غَیْرِه).
آری این مرد نادان و گمراه و عالم نما که سرمایه علمی او یک مشت اشتباهات و یا مسائل بیهوده است و مغز و روح او انباشته از آبهای گندیده حبّ دنیا و علاقه به زرق و برق عالم مادّه است، تکیه بر جایی میزند که جز انبیا و معصومین و جانشینان به حقّ آنها کسی نمیتواند بر آن جا بنشیند. همان طور که در حدیث معروف وارد شده است که علی (علیه السلام) خطاب به «شریح قاضی» فرمود: «یا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لا یَجْلِسُهُ نَبِیّ اَوْ وَصِیُّ نَبِیٍ اَوْ شَقِیّ؛ ای شریح! بر جایی نشستی که در این جا جز پیامبر یا وصی پیامبران یا شقی نمینشیند!». (۸)
از آن بدتر این که او ادّعایی بزرگ دارد که من میخواهم حقایقی را که از دیگران مکتوم مانده است، واضح و آشکار سازم و همیشه جاهلان عالم نما از این ادّعاهای بزرگ و بلند پروازیهای احمقانه داشته و دارند!
بعضی از شارحان «نهج البلاغه»، بر این کلام امام چنین افزودهاند که نه تنها در آن زمان، که در عصر ما هم در میان کسانی که بر مسند قضاوت تکیه زدند از این جاهلان عالم نما و آلودگان به زرق و برق دنیا کم نیستند! همان گروهی که اگر حق و عدالت باشد باید همراه مجرمان در قعر زندانها به سر میبرند! و این خود یکی از مشکلات بزرگ دستگاههای قضایی عصر ماست. (۹)
کسانی که تنها به حفظ کرد چند ماده قانون دلخوش کردهاند و یا به مطالعه سطحی بعضی از کتابهای قضایی شرق و غرب بسنده نمودهاند.
اکنون ببینم این جاهل بیخبر که بر مسند قضاوت تکیه کرده در عمل چه میکند، امام (علیه السلام) در تبیین حال او چنین میفرماید: «در این هنگام هرگاه با مسأله مبهمی روبه رو گردد، برای روشن ساختن آن، افکار بیهوده و حرفهای پوچ و توخالی را پیش خود آماده میسازد (و از این مقدمات نادرست نتیجه میگیرد) و به نتیجه نادرست آن حکم میکند!» (فَاِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَی الْمُبْهَماتِ هَیَّا لَها حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأیِهِ، ثُمَ قَطَعَ بِهِ).
تعبیر به «حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأیِهِ» – با توجّه به این که «حَشْو» به معنای اشیای زاید و بیفایده و «رَثّ» به معنای کهنه و پوسیده است – گویی به این نکته اشاره میکند که او نه اهل ابتکار است، نه ذهن وقّاد و روشنی دارد و نه میتواند؛ دلایل مفیدی برای رسیدن به مقصود خویش گردآوری کند. سرمایه او تنها یک مشت افکار زاید و بیارزش و کهنه و پوسیده است که دائماً بر آن تکیه دارد و همینهاست که وسیله اظهار قطع و یقین و رأی دادن اوست!
بدیهی است این گونه مقدّمات باطل و فاسد هرگز یقین آور نیست! او مردم را فریب میدهد و اظهار یقین میکند و به فرض که یقین باشد چون در مقدّماتش راه خطا را از روی تقصیر پوییده، هرگز نزد خدا معذور نیست!
مشکلات قضایی مانند سایر مشکلات علمی و اجتماعی و سیاسی، همیشه از طریق بررسی مقدّمات صحیح و منطقی حل و فصل میشود؛ ولی آن کس که هیچ گونه آشنایی با این مقدّمات صحیح ندارد و به مسائل باطلی دل بسته و روح خود را از آنها انباشته است، نه تنها به نتیجه صحیحی نمیرسد؛ بلکه در وادی ضلالت حیران و سرگردان میشود و دیگران را نیز به گمراه میکشاند؛ و از همه بدتر این که هرچه در این بیراههها جلوتر میرود، از واقعیتها دورتر میشود!
امام (علیه السلام) در ادامه این سخن میفرماید: «در برابر شبهات فراوانی که وی را احاطه کرده، همانند عنکبوت است که تارهایی دور خود میتند و بر آن تکیه میکند (تارهایی بسیار سُست و بیاساس که نه در برابر باران، تاب مقاومت دارد و نه در برابر یک نسیم، بلکه سنگینی ناچیز گرد و غبار را تحمّل نمیکند و از هم گسیخته شده، از سقف آویزان میگردد!)» (فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُبُهاتِ فی مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْکَبُوتِ). (۱۰)
در تفسیر این تشبیه مولا، میان شارحان نهج البلاغه، بحثهای گوناگونی دیده میشود که بعضی از آنها خالی از تکلّف و تقدیر و تغییر در عبارت نیست. آنچه مناسبتر به نظر میرسد این است که امام (علیه السلام) این گونه افراد جاهل مغرور ضعیف الفکر را به عنکبوتی تشبیه میکند که تارهایی برای خود میتند که هم خانه و لانه اوست و هم دام برای شکارش، خانهای که به هیچ وجه قابل اعتماد نیست، دامی که شکارش تنها حشرات ضعیف و ناتوان است.
آری او هم با این دام خود تنها افراد جاهل و بیمایهای همچون خودش را شکار میکند. بنابراین او همانند عنکبوت و افکارش همانند تارهای سُست و شکارش همان فریب خوردگان بیمایه و دور از علم و دانش است.
«این بینوا در حالی این راه خطرناک را میپوید که نمیداند درست حکم کرده یا به خطا رفته است، به همین دلیل اگر (از روی تصادف) راه صحیح رفته باشد، از این بیم دارد که خطا کرده باشد؛ و اگر راه خطا را پیموده است، امید دارد (تصادفاً) صحیح از آب درآید!» (لا یَدْری اَصابَ اَمْ اَخْطَأَ، فَاِنْ اَصابَ خافَ اَنْ یَکُونَ قَدْ اَخْطَأَ، وَ اِنْ اَخْطَاَ رَجا اَنْ یَکُونَ قَدْ اَصابَ).
این سرنوشت همه افراد نادان و بیخبری است که عهده دار کارهای مهمّی میشوند که از صلاحیت آنها بیرون است. همواره در شک و تردید بسر میبرند حتّی اگر در راه صواب گام نهند، چون به آن ایمان ندارند؛ متزلزلند و همواره تیر در تاریکی رها میکنند به امید این که شاید به هدف بخورد.
بعضی از شارحان نهج البلاغه به تصوّر این که جملههای اخیر با جمله بالا که میفرماید: (ثُمَ قَطَعَ بِهِ) در تضاد است زیرا در آن جمله، سخن از قطع و یقین است و در این جا سخن از شک و تردید، به فکر حلّ این تضاد افتادهاند؛ در حالی که جمله بالا به معنای حکم کردن قاطعانه است نه قطع و یقین خود قاضی، در واقع او تنها حکم میکند و چهره انسان قاطعی را به خود میگیرد در حالی که در درون وجودش طوفانی از شک و تردید برپاست.
آری! بدبختی بزرگ او در این است که اگر تصادفاً به واقع برسد، چون یقین و اطمینان به آن ندارد دائماً متزلزل است و از این تزلزل رنج میبرد و قادر به تصمیم گیریهای خود نیست؛ و اگر خطا کند چون به خطای خود واقف نیست راه بازگشت بر او بسته است.
سپس در توصیف دیگری، حال این گونه اشخاص را با تعبیرات کوبنده و تشبیهات بسیار گویا و رسا، چنین بیان میفرماید، میگوید: «او نادانی است که در تاریکیهای جهالت سرگردان و حیران است!» (جاهِل خَبّاطُ(۱۱) جَهالات).
«او همچون نابینایی است که در ظلمات پر خطر، همچنان به راه خود ادامه میدهد» (عاش رَکّابُ عَشَوات(۱۲) ).
امام تنها به توصیف او به جاهل بودن قناعت نمیکند، بلکه بر آن تأکید مینهد و میفرماید: در میان جهالتها همواره سرگردان است و به نابینا بودن او بسنده نمیکند، بلکه میافزاید او همواره سوار بر مرکب ظلمت و تاریکی شده و بیآن که بداند به کدام سو میرود و به کجا منتهی میشود، به پیش میتازد و این نخستین توصیف و تشبیه درباره آنهاست.
توجّه داشته باشید «عاش» از ماده «عَشا» بر وزن «فنا» گاه به معنای نابینایی مطلق تفسیر شده و گاهی به معنای ضعف بینایی چشم، و گاه گفتهاند به معنای «شب کوری» است؛ هر چه باشد صاحب چنین چشمی قادر به دید صحیح اشیا و آنچه در اطراف او میگذرد نیست؛ و اگر بیاحتیاط و بدون مطالعه یا بدون راهنما حرکت کند، گاه در چاه میافتد، گاه در آتش! چنین است حال کسی که بدون علم و آگاهی کافی در راه پرخطری همچون راه قضا و داوری میان مردم گام بگذارد، که هر روز از زندگیش میگذرد بدبختیهای تازهای برای خود و دیگران بار میآورد و سرانجام در درّه هولناک کفر و شقاوت سقوط میکند و از همه بدتر این که چنین آدمی خود را آگاه و دانا و آشنا به موازین داوری و حقّ و عدالت میداند! خطایش قابل شمارش و گناهش قابل احصا نیست!
باز در توصیف دیگری درباره جهل و نادانی این گونه اشخاص میفرماید: «او هرگز علوم و دانشها را به طرز صحیحی فرا نگرفته! (به همین دلیل در هیچ مسألهای با اطمینان و یقین داوری نمیکند!)» (لَمْ یَعَضَ عَلَی الْعِلْمِ بِضِرْس قاطِع).
در این توصیف، امام (علیه السلام) این گونه افراد را به کسانی تشبیه میکند که غذای خوبی در اختیار دارند، امّا نجویده فرو میبرند و هرگز جذب بدن آنها نمیشود.
بعضی از شارحان نهج البلاغه گفتهاند «ضِرْس» در این جا اشاره به دندان عقل است که معمولا هنگام کمال عقل بیرون میآید و این جاهلان مغرورگویی هرگز دندان عقل در نیاوردند و هیچ مسألهای را با معیار صحیح ارزیابی نمیکنند و نقطه مقابل آنها کسانی هستند که در مسائل کاملا آگاه و اهل خبرهاند و درباره آنها گفته میشود که به ضرس قاطع سخن میگویند یعنی سخنانشان روی مبنا و مطابق اصول صحیح است.
در توصیف سوّم میفرماید: «او همانند تندبادی که گیاهان در هم شکسته را بیهدف به هر سو پراکنده میکند، روایات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را در هم میریزد! (تا به گمان خویش از آن نتیجهای به دست آورد)» (یَذْرُو(۱۳) الرِوایاتِ ذَرْوُ الرّیحِ الْهَشیمَ (۱۴) ).
اشاره به این که او در ظاهر برای بسیاری از مطالب، روایت و سنّت پیامبر را میخواند، امّا چه فایده که به هیچ وجه قدرت تحلیل آن را ندارد! نه از مفاد آن آگاه است و نه از چگونگی قوّت و ضعف سند، نه راه جمع بین روایات متعارضه را میداند و نه روایات محکم را از متشابه میشناسد. درست همانند تندباد که گیاهان خشکیده را بیهدف به هر سو میبرد که از آنها هیچ حاصلی به دست نمیآید.
گیاهان خشکیده (هَشیم) فایده چندانی ندارند، ولی اگر جمع شود ممکن است مختصر فایدهای از آن حاصل شود؛ ولی تندباد چنان آنها را پراکنده میکند که آن مختصر فایده نیز از بین میرود و چنین است حال آگاهان بیخردی که به سراغ روایات میروند و صحیح را از ضعیف و درست را از نادرست نمیشناسند.
در چهارمین توصیف میفرماید: «به خدا سوگند! این نادان مغرور نه برای حل مسائلی که بر او وارد میشود قابل اعتماد است و نه برای مدحی که مدّاحان چاپلوس درباره او سر میدهند شایستگی دارد!» (لامَلِیّ – وَاللهِ – بِاِصْدارِ(۱۵) ما وَرَدَ عَلَیْهِ، وَ لا اَهْل لِما قُرِظَ بِهِ (۱۶) ).
بدیهی است حل مشکلات قضایی و به اصطلاح فقها، ردّ فروع به اصول، نیاز به سرمایه عظیم علمی دارد که این جاهلان مغرور فاقد آنند؛ و همین فقر علمی (توجه داشته باشید ملیّ به معنای غنی و پرمایه آمده است) سبب میشود که در مشکلات زانو زند و راه ورود و خروج را در مسائل مختلف نشناسد (توجّه داشته باشید که صدور و ورود در برابر همند و اشاره به همان مطلبی است که در تعبیرات علما بسیار دیده میشود که میگویند فلان کس مرد عالم و آگاهی است، راه ورود و خروج از مسائل را به خوبی میشناسد ولی فرد مورد بحث در خطبه «شریف» به خاطر بیمایگی، از این ویژگی بکلّی خالی است!).
یکی از بدبختیهای این گونه افراد این است که گروهی متملّق و چاپلوس به خاطر دستیابی به منافع مادّی و جیفه دنیا، آنها را احاطه میکنند و به مدّاحی و گزافه گویی میپردازند و صفاتی برای آنها بیان میکنند که هرگز شایسته آن نیستند، آنها از این دروغهای شرم آور در آغاز لذّت میبرند؛ با این که میدانند دروغ است ولی کم کم باورشان میآید و گمان میکنند به راستی دارای چنین شایستگیهایی هستند و این اوج بدبختی آنهاست که راههای نجات را به رویشان میبندند! (۱۷)
سپس در توصیف پنجم میافزاید: «این (بینوا) باور نمیکند که ورای آنچه را شناخته است علم و دانشی باشد و جز آنچه او فهمیده است نظر دیگری در کار باشد!» (لا یَحْسَبُ الْعِلْمِ فی شَیء مِمّا اَنْکَرَهُ، وَ لا یَری اَنَ مِنْ وَراءِ ما بَلَغَ مَذْهَباً لِغَیْرِهِ).
این در حقیقت از لوازم کوته فکری و محدود بودن دانش و آگاهی است که انسان خود را علم کل میداند و ماورای آن را منکر است و کمترین احترامی برای افکار دیگران قائل نیست در حالی که دانشمندان بزرگ کسانی هستند که نهایت علم و دانش خود را اعتراف به نادانی میشمرند و عقیده دارند در هر مغزی جرقههایی از حقیقت است که باید با تلاش و کوشش بر آن دست یافت، آنها با تواضع و سعه صدر سخنان دیگران را میشنوند و به مصداق: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَبِعُونَ اَحْسَنَهُ» (۱۸) آنچه خوب و شایسته است بر میگزینند، و در حالی که جاهلان مغرور در همه جا با قاطعیت سخن میگویند، آنها در مسائل علمی با احتیاط گام بر میدارند؛ زیرا میدانند وسعت دایره علوم، فوق آن است که ما تصوّر میکنیم.
سپس به ششمین توصیف میپردازد و میفرماید: «هرگاه مطلبی بر او مبهم شود، کتمان میکند چرا که از جهالت خویش آگاه است!» (وَ اِنْ اَظْلَمَ عَلَیْهِ اَمْر اکْتَتَمَ بِهِ لِما یَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ).
این یک تفاوت روشن در میان عالمان و جاهلان مغرور است؛ عالم هنگامی که به امر مبهمی برخورد کند آن را در متن مطالعات خود قرار میدهد و اگر توانایی بر حلّ آن پیدا نکرد، از افکار دیگران و مشاوره با آنان بهره میگیرد؛ ولی جاهل مغرور آن را میپوشاند و بیتفاوت از کنار آن میگذرد؛ چرا که میداند هر قدر در آن درنگ کند مایه رسوایی بیشتر است.
کوتاه سخن این که او برخلاف آنچه در روایات اسلامی آمده است که فرمودهاند اگر چیزی را نمیدانید حیا نکنید بروید و یاد بگیرید و اگر از شما درباره چیزی سؤال کنند که علم به آن ندارید حیا نکنید و با صراحت بگویید نمیدانم؛ «وَ لا یَسْتَحِیَنَّ اَحَد مِنْکُمْ اِذا سُئِلَ عَمّا لا یَعْلَمُ اَنْ یَقُولَ: لا اَعْلَمُ، وَ لا یَسْتَحِیَنَّ اَحَد اِذا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ اَنْ یَتَعَلَّمَهُ» (۱۹) عمل میکند و این کار عواقب زیانبار و دردناکی برای خود آن شخص و جامعهای که در آن زندگی میکند دارد که امیرمؤمنان (علیه السلام) در جمله بعد به آن اشاره کرده و به عنوان یک نتیجه گیری از کار این قاضیان جاهل و مغرور و بیتقوا، میفرماید: «خونها از داوری ظالمانهاش فریاد میکشند! و میراثهای بر باد رفته از قضاوت او صیحه میزنند!» (تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضائِهِ الدِّماءُ، وَ تَعَجُ(۲۰) مِنْهُ الْمَواریثُ).
آری! خونهایی که از این قضاوتهای ظالمانه ریخته شده و اموالی که با این داوریهای نابخردانه بر باد رفته به زبان حال فریاد میزنند و گوش شنوای آگاهان، این صدا را به خوبی میشنود و لرزه بر اندامشان میافتد؛ در حالی که این جاهل مغرور عربده مستانه میکشد و خنده احمقانه سر میدهد!
تعبیر به «تَصْرُخُ…» و «تَعَجُ…» تعبیر بسیار جالب و زیبایی است، چرا که برای آن خونهای به ناحق ریخته و اموال بر باد رفته، گویی علم و شعور و درک و آگاهی قائل میشود که حتّی این موجودات بیجان فریاد میزنند؛ امّا این مغرور به ظاهر انسان، در بیخبری کامل بسر میبرد؛ و این که بعضی آمدند در این جا کلمه اهل را در تقدیر گرفتهاند و میگویند اولیای این خونها و صاحبان آن اموال فریاد میکشند تقدیری است که لطافت بیان مولا را که در بالا به آن اشاره شد از بین میبرد.
به هر حال، قاضیانی که باید حافظ خون و اموال مردم باشند، بر اثر جهل و نادانی و بیتقوایی، درست در جهت مخالف آن حرکت کرده، امنیّت را از بین میبرند و همه چیز را بر باد میدهند.
این سخن شبیه تعبیر تکان دهندهای است که امام صادق (علیه السلام) در روایت معروف «ابو ولاّد» بعد از آن که بعضی از قضاوتهای بسیار ظالمانه را شنید چنین بیان فرمود: «فی مِثْلِ هَذَا الْقَضاءِ وَ شِبْهِهِ تَحْبِسُ السَماءُ ماءَها وَ تَمْنَعُ الاَرْضُ بَرَکاتِها؛ این گونه قضاوتها سبب میشود که از آسمان رحمت الهی نبارد و زمین برکاتش را باز دارد». (۲۱)
انتهای خبر/
درباره نویسنده
نظرات:
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!
- «علی فاضلی» نایبقهرمان مسابقات قویترین مردان شد
- آخرین وضعیت پروژه ۸۱۰۰ واحدی مسکن ملی
- تلخ و شیرینهای ۴ ساله خانه ملت!
- برگزاری اجتماعات یادگیری معلمان
- دادستان جدید خمین معرفی شد
- مسیرهای راهپیمایی روز قدس در استان مرکزی
- حادثه تلخ بمباران شهر اراک در دوران دفاعمقدس
- «حسین افضلی» بازرس کل استان مرکزی شد
- تأثیر هوش مصنوعی در تکامل دین
- فرمانده سپاه ناحیه خمین معرفی شد
آخرین اخبار
- عید قربان جلوهای از ایثار و بندگی
- الهه حسیننژاد قربانی چه شد؟
- وقتی شادی مردم مثل آلومینیوم سود ندارد
- ممنوعیت سگگردانی در اراک مطالبه مردم و مسئولان
- نماز عید قربان در فراهان برگزار شد
- شکوه بندگی عید قربان در اراک
- گل بچه گانهای خوردیم
- استقلال ملی با نگاه به غرب بهدست نمیآید
- سستی در برابر دشمنان خیانت به اسلام است
- اقامه نماز عید قربان در اراک
- مشاهده بیشتر