رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
خطبه 82 نهج‌البلاغه؛

تعریف شبهه

حضرت علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه از تعریف شبهه گفته‌اند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را می‌خوانیم.

من کلام له (علیه‌السلام) و فیها علة تسمیة الشبهة شبهة ثم بیان حال الناس فیها:
وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِیَاءُ اللَّهِ فَضِیَاؤُهُمْ فِیهَا الْیَقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَی، وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِیهَا الضَّلَالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمَی، فَمَا یَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا یُعْطَی الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَه.

ترجمه:

از خطبه‌های آن گرامی است در توضیح این که شبهه چیست:
شبهه از این نظر شبهه نامیده شده که شبیه و مانند حق است. ولی دوستان خدا با روشنایی یقین سیر می‌کنند و راهشان راه هدایت و نیکبختی است. و اما دشمنان خدا وسیله دعوتشان گمراهی است و راهنمایشان کوردلی است. کسی که از مرگ می‌ترسد راه فرار از آن را ندارد و آنکه علاقمند به ماندن است، همیشه نمی‌ماند و بالاخره یک روز باید برود.

شرح:

مختصر دقّتی در محتوای این خطبه نشان می‌دهد که این سخن، بخشی از یک سخن مشروح‌تری بوده که مرحوم سید رضی این چند جمله را از آن برگزیده است. به همین دلیل در این سخن دو بخش می‌بینیم که ظاهرا با هم سازگار نیست.
بخش نخست در باره علت نامگذاری شبهه به این نام و راه نجات از شبهات سخن می‌گوید، و در بخش دوم بیان چگونگی حال مردم در برابر مرگ است که نه آنهایی که از مرگ می‌ترسند از آن نجات می‌یابند و نه آنها که خواهان بقا و ابدیّتند به آن می‌رسند و روشن است که این دو در ظاهر، پیوندی با هم ندارند. قرائن زیادی در نهج البلاغه وجود دارد که نشان می‌دهد که بنای سید رضی بر این نبوده است که خطبه‌های مولا علیه السّلام را به طور کامل نقل کند، بلکه بخشهایی که از نظر او فصیح‌تر و پر محتواتر بوده و فنون بلاغت بیشتری در آن رعایت شده است، بر می‌گزید و به صورت قطعه‌ای در می‌آورده و در نهج البلاغه ذکر می‌کرده است. تعبیر به «من کلام له» یا «من خطبة له» که با «من» تبعیضیه شروع می‌شود نیز شاهدی گویا برای این مدّعا است، زیرا نمی‌فرماید: «و من خطبته»، یا «و من کلماته» که مفهومش این است که «یکی از خطبه‌ها یا یکی از کلمات مولا این است» بلکه می‌فرماید: «و من خطبة له» یعنی آنچه در اینجا آمده است بخشی از یک خطبه آن حضرت است، یا می‌فرماید: «و من کلام له» یعنی آنچه در اینجا آمده بخشی از یک سخن آن حضرت است. به هر حال خطبه بالا در عین فشردگی دو نکته بسیار مهم را در مورد تفسیر شبهه و وضع مردم در برابر مرگ بازگو کرده است که در شرح خطبه خواهد آمد.

در شبهات چه باید کرد؟
از پاره‌ای از منابع استفاده می‌شود که این بخش از خطبه بالا ناظر به داستان طلحه و زبیر و جنگ جمل است؛ چرا که در آن جنگ گروهی از مردم را گرفتار شبهه و به پیمان شکنی و قیام بر ضدّ حق دعوت کردند. از عوامل شبهه کشانیدن پای همسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به میدان جنگ و طرح خونخواهی عثمان و امثال آن بود.
امام (علیه السلام) در اینجا، تحلیل دقیقی درباره شبهه دارد، می‌فرماید: شبهه تنها از این جهت شبهه نامیده شده که شباهتی به حق دارد (هر چند در واقع باطل است). «وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَ».
و به همین دلیل سبب فریب گروهی از ساده لوحان و دستاویزی برای شیطان صفتان، جهت فرار از حق می‌شود.
در حقیقت اموری که در زندگی فردی و اجتماعی برای انسان پیش می‌آید، از سه حال خارج نیست: «گاهی حقّی است آشکار، مثل این که می‌گوییم آن کس که خوبی کند نتیجه آن را می‌گیرد و آن کس که راه خطا بپوید گرفتار می‌شود.
و گاه باطلی است روشن، مثل این که کسی بگوید: «بی قانونی و هرج و مرج از نظم و قانون بهتر است». بدیهی است که هر کس باطل بودن چنین سخنی را تشخیص می‌دهد.
ولی مواردی پیش می‌آید که نه مانند قسم نخست است و نه قسم دوم و آنجایی است که مطلب باطلی را در لباس حق عرضه می‌کنند، ظاهرش حق است و باطنش باطل و از همین پوشش برای فریب مردم یا استدلال‌های بی‌اساس استفاده می‌شود، درست شبیه همان عذرهای واهی که اصحاب جنگ جمل و معاویه و یارانش برای آتش افروزی‌های جنگ به آن استناد می‌جستند.
مشکل بزرگِ جوامع بشری در گذشته و امروز، همین مشکل بوده و هست، بلکه با گذشت زمان، این معنا گسترش پیدا کرده است، چنانکه امروز می‌بینیم که بسیاری از مقاصد شوم و اهداف باطل و سلطه جویی‌های ظالمانه را زیر پوشش‌های حقوق بشر و دفاع از آزادی انسان و حفظ قانون و نظم و ثبات و صلح جهانی عملی می‌کنند.
سپس امام (علیه السلام) راه نجات از شبهه‌ها را بیان می‌فرماید و موضعگیری دوستان خدا و دشمنان حق را در برابر شبهه‌ها در عبارت زیبایی چنین بیان می‌کند.
امّا دوستان خدا «در برابر شبهات (و برای زودن ظلمات آنها) نور و چراغ راهشان یقین است و دلیل و راهنمایی آنان سَمت و مسیر هدایت؛ «فَأَمَا أَوْلِیَاءُ اللهِ فَضِیَاؤُهُمْ فِیَها الْیَقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ (۱) الْهُدَی».
این تعبیر ممکن است اشاره به یکی از دو چیز باشد: نخست این که اولیاء الله به خاطر برخورداری از یقین به مبانی وحی، به سراغ قرآن و سخنان پیشوایان معصوم می‌روند و در پرتو این نور و روشنایی، ظلمات شبهات را در هم می‌شکنند و از چنگال آن رهایی می‌یابند.
بنابراین تفسیر، یقین اشاره به ایمان به خدا و نبوت است «و سمت الهدی»، اشاره به هدایتهایی است که از طریق وحی نصیب انسان می‌شود، همانطور که قرآن مجید می‌گوید: (ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَقینَ(۲) )؛ این کتاب بزرگ، شکی در آن نیست، و مایه هدایت پرهیزکاران است.
تفسیر دیگر این که مراد از یقین، استفاده از مقدمات قطعی و امور یقینی است که هر گاه انسان در تجزیه و تحلیل خود بر امور یقینی تکیه کند، می‌تواند گره شبهه را بگشاید و به سمت هدایت حرکت کند.
و به تعبیر دیگر، اولیاءالله چون گرفتار هوا و هوس نیستند و عقل سلیم بر وجودشان حاکم است، می‌توانند در پرتو نور آن ظلمات شبهه را بشکافند و به مسیر هدایت گام نهند، در حالی که اگر فضای فکر آنها انباشته از غبار هوا و هوس بود، هرگز نمی‌توانستند چهره حق و باطل را از لابه لای پوشش‌ها تشخیص دهند.
این دو تفسیر، با هم منافاتی ندارد و می‌تواند در مفهوم جمله‌های بالا جمع باشد.
ممکن است گفته شود که در آیات و روایات نیز تعبیراتی است مشتبه و قابل تفسیرهای مختلف، در اینجا باید چه کار کرد؟
جواب این سؤال را قرآن مجید به روشنی داده است و آن این که در این گونه موارد، باید به سراغ محکمات آیات و روایات رفت و در پرتو آیات و روایاتی که با صراحت حقایق را بیان کرده، موارد مشتبه را تفسیر کرد و از این امتحان الهی که به وسیله آیات و روایات متشابه است، سر بلند بیرون آمد.
در امور زندگی انسان نیز همانند آیات قرآن، محکمات و متشابهات وجود دارد، مثلا ما از دوستمان حرکت مشکوکی می‌بینیم که می‌توانیم برای آن تفسیر خوب یا بدی کنیم، در حالی که سالیان دراز امتحان صداقت خود را در کارهای مختلف و حوادث گوناگون داده است، این حُسن سابقه جزء محکمات است و آن حرکت مشکوک از متشابهات که به وسیله محکمات تفسیر مناسب می‌شود.
سپس به سراغ روش دشمنان خدا می‌رود و می‌فرماید: «امّا دشمنان خدا، دعوت کننده آنان در شبهات همان ضلالت، و راهنمای آنان، کوردلی است؛ «وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ فیهَا الضَلالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمْی».
برای پیمودن هر راه انگیزه حرکتی لازم است و راهنمایی و در اینجا است که اولیاء الله و اعداء الله از هم جدا می‌شوند.
اولیاء الله انگیزه‌ای جز یقین به خدا و قیامت ندارند و راهنمایی جز وحی و نبوت، در حالی که انگیزه دشمنان خدا عوامل مختلف گمراهی، مانند هوای نفس و وسوسه‌های شیاطین جنّ و انس است، و راهنمایی جز کور دلی، برای آنان وجود ندارد.
به همین دلیل گروه نخست به سعادت جاویدان می‌رسند و به مصداق (أَلا أِنَّ أَوْلِیاءَ اللهِ لاخَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ… لَهُمُ البُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الاْخِرَةِ) (۳)؛ آگاه باشید! دوستان خدا نه ترسی دارند و نه غمگین می‌شوند (گذشته و آینده آنان، هر دو روشن و امیدبخش است.) … هم در زندگی دنیا شاد و مسرورند و هم در زندگی آخرت. زندگی آنان در دو سرا، غرق نور و سعادت است، در حالی که دشمنان خدا به مصداق، (أَوْ کَظُلُمات فی بَحْر لُجِّیٍ یَغْشاهُ مَوجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض اِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور) (۴)؛ یا مانند ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر فراز آن ابری تاریک است، ظلمت‌هایی است متراکم یکی بر فراز دیگری، آن گونه که وقتی که دست خود را خارج کند، ممکن نیست آن را ببیند و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست. اینان در لابه لای امواج گمراهی و ضلالت و بدبختی و شقاوت دست و پا می‌زنند.
آنچه در کلام بسیار پر معنای امام در این خطبه آمده است، هم در مقیاس زندگی فردی صادق است و هم در مقیاس زندگی جمعی، بلکه در بعد اجتماعی آثارش گسترده‌تر و وحشتناک‌تر است.
و نمونه کامل آن در بخش دوم (أعداء الله)، همان سه گروهی هستند که در جنگ «جمل» و «صفّین» و «نهروان» با استناد به شبهات واهی و دلایلی سست‌تر از تار عنکبوت، به مقابله با امام (علیه السلام) برخاستند و ضربات سهمگینی بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد ساختند.
جالب این که در صحیح بخاری در حدیثی از «أبوبکرة» – یکی از یاران پیامبر خدا – چنین نقل شده است که می‌گوید: «من سخنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیده بودم که در ایّام جنگ جمل برای من بسیار مفید بود؛ چرا که نزدیک بود به لشکر جَمَل بپیوندم و همراه آنها (در برابر علی (علیه السلام) ) بجنگم و آن سخن، این بود که وقتی این خبر به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید که گروهی از ایرانیان دختر کسرا را به پادشاهی برگزیده‌اند، فرمود: لَنْ یُفْلَحْ قَومٌ وَلُوا أَمْرَهُمْ إِمْرَأَةً؛ هر قوم و ملّتی که زنی را زمامدار خود کنند روی رستگاری را نخواهند دید. همین امر سبب شد تا لشکر جمل را که در حقیقت، عایشه، بر آنان حکومت می‌کرد، رها سازم (۵).»

انتهای خبر/

1404-05-16 06:59 شماره خبر : 14773

درباره نویسنده

اخبار مرتبط:
نظرات:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

تمامی حقوق مادی و معنوی، برای پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» محفوظ می باشد.