رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
1404-02-06 07:00 شماره خبر : 13006 https://diyareaftab.ir/short/VpkoA
خطبه ۶ نهج‌البلاغه؛

امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) در حکمت ششم نهج‌البلاغه از آفرینش انسان گفته‌اند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهج‌البلاغه امیرالمومنین علی (ع) را می‌خوانیم.

 

ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّی خَلَصَتْ وَ لَاطَهَا بِالْبِلَّةِ حَتَّی لَزَبَتْ، فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّی اسْتَمْسَکَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّی صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ [أَجَلٍ] مَعْلُومٍ، ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ [فَتَمَثَّلَتْ] فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یجِیلُهَا وَ فِکَرٍ یتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ یفْرُقُ بِهَا بَینَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِینَةِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ وَ الْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِیةِ وَ الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَاینَةِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّةِ وَ الْجُمُودِ [وَ الْمَسَاءَةِ وَ السُرُورِ].

 

ترجمه: آن گاه خدای سبحان، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شوره زار بود، خاکی بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید. پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکری ساخت دارای اندامها و اعضا و مفاصل. و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه. و تا مدتی معین و زمانی مشخص سختش گردانید.  
آن گاه از روح خود در آن بدمید. آن پیکر گلین که جان یافته بود، از جای برخاست که انسانی شده بود با ذهنی که در کارها به جولانش در آورد و با اندیشه‌ای که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایی که چون ابزارهایی به کارشان گیرد و نیروی شناختی که میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد. معجونی سرشته از رنگهای گونه گون. برخی همانند یکدیگر و برخی مخالف و ضد یکدیگر. چون گرمی و سردی، تری و خشکی [و اندوه و شادمانی].

شرح:

بعد از اشارات گویایی که در فرازهای سابق این خطبه عمیق و پرمحتوا درباره آفرینش جهان و آسمانها و زمین آمده بود، در این جا شروع به بحث درباره مخلوقات دیگر این جهان می‌کند و از میان آنها انگشت روی آفرینش انسان در مراحل مختلف می‌گذارد که شاهکار بزرگ آفرینش و خلقت است و در مورد انسان، به پنج مرحله مختلف که سراسر زندگی او را در بر می‌گیرد اشاره فرموده است:
۱– آفرینش آدم از نظر جسم و روح (یعنی در دو مرحله).
۲– سجده فرشتگان بر آدم و سرکشی و تمرّد ابلیس.
۳– اسکان آدم در بهشت و سپس بیان ترک اولایی که از آدم سر زد و آن گاه پشیمان شد و توبه کرد و سرانجام از بهشت رانده شد و به زمین هبوط کرد.
۴– فرزندان آدم فزونی یافتند و جوامع بشری تشکیل شد و خداوند پیامبرانش (علیهم السلام) را با کتب آسمانی برای هدایت انسانها و نظم جوامع بشری و رساندن آنها به کمالات معنوی و روحانی ارسال فرمود.
۵– باز هم جوامع بشری کامل‌تر و کامل‌تر شد تا به مرحله شایستگی برای پذیرش دین نهایی رسید و در این جا خداوند محمد (صلی الله علیه وآله) رسول برگزیده‌اش را با قرآن مجید برای هدایت و نجات انسانها و ارائه کامل‌ترین برنامه سعادت مبعوث فرمود و در همین جا توضیحات بسیار عمیق و ارزنده‌ای درباره معرّفی قرآن بیان می‌فرماید.  
مرحله اوّل: آفرینش آدم(ع) از نظر جسم و روح
در مورد آفرینش جسم آدم می‌فرماید: «خداوند سبحان از قسمتهای سخت و ناهموار زمین و همچنین بخشهای نرم و هموار و شیرین و شوره زار، مقداری خاک جمع فرمود» (ثُمَ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ(۱) الاَرْضِ وَ سَهْلِها، و عَذْبِها (۲) وَ سَبَخِها (۳) تُرْبَةً).
این در واقع از یکسو اشاره به آفرینش انسان از خاک است و از سوی دیگر این که آن خاک ترکیبی از تمام بخشهای مختلف روی زمین بود، تا استعدادهای گوناگون و تنوّع و تفاوتهایی را که مورد نیاز یک جامعه کامل بشری در بخشهای مختلف است، در برداشته باشد و انواع انسانها را با ساختمانهای مختلف از نظر شایستگی‌ها و استعدادها و آمادگیها موجب شود. سپس به مادّه دیگری که آب است و با خاک ترکیب یافت اشاره کرده، می‌فرماید: «خداوند) آب بر آن جاری ساخت تا گلی خالص و آماده شد» (سَنَها(۴) بِالْماءِ حتّی خَلَصَتْ).
«و آن را با رطوبت آمیخت تا به صورت موجودی چسبناک درآمد» (وَ لاطَها(۵) بَالْبَلَةِ حَتّی لَزَبَتْ (۶) ).
در واقع نقش آب، ترکیب ساختن آن اجزای مختلف با یکدیگر و صاف کردن ناهمواریها و ایجاد چسب و پیوند در میان آن اجزای پراکنده و مختلف بود.
سپس به مسأله شکل گیری انسان از آن خاک و گل اشاره کرده، می‌فرماید: «خداوند از آن، صورتی آفرید که دارای خمیدگیها و پیوندها و اعضا و گسستگیها (مفاصل) بود» (فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذاتَ اَحْناء(۷) وَ وُصُول وَ اَعْضاء وَ فُصُول).
در واقع «أحْناء» (جمع حِنْو) اشاره به خمیدگیهای مختلف بدن مانند خمیدگی دنده‌ها و فکها و قسمت بالای سر و پایین پا می‌کند که بدن را برای کارهای مختلف آماده می‌سازد. زیرا اگر بدن مانند یک شکل هندسی مکعب و امثال آن بود، هرگز کارایی کنونی را نداشت.
جمله (وَ اَعْضاء وَ فُصُول) اشاره به اعضای مختلفی دارد که از طریق مفاصل، با یکدیگر پیوند دارند و همین امر سبب کارایی زیاد می‌شود. دست انسان را تا مچ در نظر بگیرید، اگر همه یکپارچه بود و یک عضو و دارای یک استخوان بود کارآیی بسیار کمی داشت. ولی می‌دانیم که خداوند آن را از چند قطعه استخوان و چندین عضو و پیوندهای میان آنها آفریده و همین سبب می‌شود که هر انگشت بلکه هر بندی از انگشتان علاوه بر کف دست، کارایی خاصّی داشته باشد و این یکی از نشانه‌های حکمت و عظمت پروردگار است.
سپس به مرحله بعدی اشاره کرده، می‌فرماید:
(خداوند) بعد از آن که این گِل را شکل داد آن را سفت و جامد کرد تا خود را کاملا نگهدارد و صاف و محکم و خشک ساخت» (اَجْمَدَها حَتَی اسْتَمْسَکَتْ وَ اَصْلَدها(۸) حَتّی صَلْصَلَتْ (۹) ).
به این ترتیب انسان از نظر جسم کاملا ساخته و آماده شد: «این حال، تا وقت معین و سرانجامی معلوم ادامه داشت» (لِوَقْت مَعْدُود وَ اَجَل مَعْلُوم). (۱۰) 
در بعضی از روایات از «امام باقر» (علیه السلام) نقل شده است که این حال، چهل سال ادامه یافت. جسد آدم (علیه السلام) در گوشه‌ای افتاده بود و فرشتگان از کنار آن می‌گذشتند و می‌گفتند برای چه منظوری آفریده شده‌ای؟ (۱۱) 
شاید این فاصله زمانی – همان گونه که بعضی از محقّقان گفته‌اند – به خاطر آزمون ملائکه و یا به خاطر تعلیم مردم نسبت به ترک عجله در کارها و تأنّی در امور بوده است.
در این جا مرحله دوّم، یعنی مرحله نفخ روح فرا رسید، لذا می‌فرماید: «سپس از روح خود در او دمید و به صورت انسانی درآمد، دارای نیروهای عقلانی که آنها را در جهات مختلف به حرکت وامی دارد (و از هر یک از آنها برای سامان دادن به بخشی از کارهای خود بهره می‌گیرد و حتّی به اعضای خود فرمان می‌دهد)» (ثُمَ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ(۱۲) اِنْساناً ذا اَذْهان یجیلُها (۱۳) ).
تعبیر به (ذا اَذْهان یجیلُها) اشاره به نیروهای مختلف عقلانی و ذهنی است که انسان از هر کدام آنها در بخشی از زندگی استفاده می‌کند و از ترکیب آنان با یکدیگر راه خود را به سوی مقصود می‌گشاید (این نیروها عبارتند از: قوّه ادراک، قوّه حفظ، نیروی خیال و…).
توجّه داشته باشید که ذهن در اصل به معنای قوّت است، سپس به معنای عقل و فهم و درایت و سایر نیروهای عقلانی به کار رفته و این کلام نشان می‌دهد که مولا (علیه السلام) در این عبارت به جوانب مختلف نیروی عقلانی توجّه فرموده و هر یک از آنها را یکی از عنایات الهی می‌شمرد.
سپس می‌افزاید: «و دارای افکاری است که به وسیله آن (در موجودات مختلف و کارهای گوناگون) تصرّف می‌کند» (وَ فِکَر یتَصَرَفُ بِها).
گاه تصوّر می‌شود که این تعبیر به اصطلاح، از قبیل عطف تفسیری است و تعبیر دیگری از همان مفهوم جمله سابق است، ولی ظاهر این است که این دو جمله هر یک اشاره به حقیقتی دارد: جمله (ذا اَذْهان یجیلُها) اشاره به مراحل شناخت و تصوّر و تصدیق و فهم و درک حقایق است و جمله (وَ فِکَر یتَصَرَفُ بِها) اشاره به اندیشه‌هایی است که در مرحله اجرا قرار می‌گیرد و به وسیله آن انسان در اشیای مختلف تصرّف می‌کند (توجّه داشته باشید که فکر در اصل به معنای حرکت اندیشه و اعمال خاطر است) و به هر حال «فِکَر» به صورت جمع (مانند «اذهان» که صیغه جمع است) آمده تا نشان دهد قوای عقلی و اندیشه‌های انسانی بسیار متنوّع و گوناگون است و این نکته مهمّی است که فلاسفه بزرگ و اندیشمندان و روانشناسان روی آن تأکید فراوان دارند و سرچشمه تفاوت استعدادهای فکری انسانها، تفاوت در این مورد است.
چه بسا افرادی در یک قسمت قوی‌تر و در قسمتی ضعیف‌تر و افراد دیگری عکس آن بوده باشند و در این مسأله اسرار و دقایق بسیار عجیبی است که هر قدر انسان در آنها دقیق‌تر می‌شود به عظمت خداوندی که خالق قوای ذهنی و فکری است، آشناتر می‌گردد.
سپس به دو چیز دیگر که انسان را برای رسیدن به مطلوبش کمک می‌کند اشاره کرده، می‌فرماید: «خداوند اعضایی به انسان داده است که آنها را به خدمت می‌گیرد و ابزاری عنایت فرموده که آنها را برای انجام مقاصدش به کار می‌گیرد» (وجَوارِحَ یخْتَدِمُها(۱۴) وَ اَدَوات یقَلِبُها).
در واقع چهار مرحله را پشت سر می‌گذارد تا به مقصودش برسد: نخست مرحله شناخت و ادراک و تصوّر و تصدیق است و بعد مرحله اندیشه و فکر و سپس فرمان دادن به اعضا و جوارح و در آن جایی که اعضا و جوارح به تنهایی کارساز نیست، کمک گرفتن از ابزار مختلفی که خداوند در این جهان آفریده است و هر یک از این مراحل چهارگانه بسیار متنوّع و دارای شاخ و برگهای زیاد است.
از آن جا که رسیدن به هدف‌های معین نیاز به تشخیص خوب و بد و درست و نادرست و محسوسات مختلف دارد، انگشت روی یکی از قوای مهمّ نفس می‌گذارد که در واقع مرحله پنجمی محسوب می‌شود و آن قوّه تمیز و تشخیص است، می‌فرماید:
«خداوند نیروی معرفت و شناختی به انسان داد که به وسیله آن حق را از باطل جدا می‌سازد» (وَ مَعْرِفَة یفْرُقُ بِها بَینَ الْحَقِ وَ الْباطِلِ).
«و (همچنین در جهان محسوسات) طعمهای مختلف و بوهای گوناگون و رنگها و اجناس را از یکدیگر باز می‌شناسد» (وَ الاَذْواقِ وَ الْمَشامِ وَ الاَلْوانِ وَ الاَجْناسِ). (۱۵) 
در واقع این نیروی تمیز و قدرت تشخیص که از مهمترین نیروهای عقل انسان است، هم امور معنوی را مانند حق و باطل فرا می‌گیرد و هم امور محسوس مادّی را مانند رنگها و بوها و طعمها.
آیا این نیروی تشخیص، نیروی مستقلّی است یا داخل در مفهوم ذهن و فکر که در عبارت قبل آمده است می‌باشد؟ ظاهر عبارت «مولا» (علیه السلام) آن است که آن را به عنوان یک نیروی مستقل شمرده است.
قابل توجّه این که در این جا روی چهار بخش از امور مادّی و محسوسات تکیه شده: چشیدنیها و بوئیدنیها و دیدنیها و اجناس که در این جا اشاره به انواع مختلف موجودات است، (۱۶) مانند: انواع مختلف گیاهان، پرندگان، حیوانات و غیر آن و اگر اشاره‌ای به شنیدنیها (اصوات) و ملموسات نشده است، به خاطر آن است که بیان آن سه قسمت از باب مثال است و هر شنونده‌ای از بیان آنها به بقیه منتقل می‌شود.
سپس امام (علیه السلام) در ادامه این سخن، به یکی از مهمترین ویژگیهای انسان که سرچشمه بسیاری از پدیده‌های زندگی اوست اشاره کرده، می‌فرماید: «این در حالی است که او را معجونی از رنگهای مختلف و استعدادهای گوناگون قرار داد» (مَعْجُوناً(۱۷) بِطینَةِ الاَلْوانِ الْمُخْتَلِفَةِ).
این تعبیر ممکن است اشاره به اختلاف رنگهای انسانها و نژادهای مختلف باشد، یا اختلاف رنگ اجزای بدن که بعضی کاملا سفید (مانند سفیدی چشمها و استخوانها) و بعضی کاملا سیاه (مانند موها) و بعضی به رنگهای دیگر است و آمیختن این رنگها به یکدیگر، به او زیبایی خاصّی می‌دهد و نیز ممکن است منظور معنای وسیع‌تری باشد و استعدادها و غرایز گوناگون را نیز شامل شود. سپس می‌افزاید: «و ترکیبی از اشیای همسان» (وَ الاَشْباهِ الْمُؤتَلِفَةِ) مانند رگها و اعصاب و استخوانها که شباهت زیادی به یکدیگر دارند و در عین حال وظایف گوناگونی را انجام می‌دهند.
«همچنین او را ترکیبی از نیروهای متضاد و اخلاط مختلف، از حرارت و برودت و رطوبت و خشکی قرار داد» (وَ الاَضْدادِ الْمُتَعادِیةِ، وَ الاَخْلاطِ المُتَباینَةِ مِنَ الحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَةِ وَ الْجُمُودِ). (۱۸) 
جمله بالا اشاره‌ای به طبیعتهای چهارگانه‌ای است که در طب سنّتی، معروف می‌باشد و پزشکان کنونی گرچه این تقسیم بندی را در لفظ قبول ندارند ولی با تعبیرات دیگری آن را در کلمات خود می‌آورند. مثلا به جای حرارت و برودت، بالا رفتن فشار خون و پایین آمدن آن را به کار می‌برند و به جای بلّة و جمود، زیادی و کمبود آب بدن را ذکر می‌کنند.
به هر حال تعبیرات بالا، که در کلام امام (علیه السلام) آمده است، همه بیانگر این ویژگی مهم است که خداوند جسم انسان (بلکه جسم و جان او) را ترکیبی از موادّ مختلف و کیفیات گوناگون و استعدادها و غرایز متفاوت قرار داده است واین تفاوتها سرچشمه تفاوتهای بسیاری در طرز فکر و روش انسانهاست و در مجموع سبب می‌شود که مناصب مختلف اجتماعی و نیازهای گوناگون جوامع بشری بدون پاسخگو نباشد و هر چیز در جای خود قرار گیرد و مجموعه کاملی فراهم شود و این خود داستان مفصّلی دارد که این جا، جای شرح آن نیست.

انتهای خبر/

اخبار مرتبط:
نظرات:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

آخرین اخبار
تمامی حقوق مادی و معنوی، برای پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» محفوظ می باشد.